گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

شهادت کبک‎ها

  • ۹۱۷ نمایش

  • چند راهزن در یکى از مناطق غرب به راهزنى مشغول بودند. روزى به شخصى رسیدند و او را دستگیر کردند و اموال او را به سرقت گرفتند. سرانجام او را به درختى بستند و آماده کشتن او شدند.
    مرد بیچاره گفت : شما که اموال مرا گرفته اید، پس کشتن من براى شما چه سودى دارد؟ بدانید که من شخصى هستم مزدور، بدون من فرزندان کوچک من در سختى ، زندگى را خواهند گذرانید؛ از همین الان من با خداى خود عهد مى کنم که مال را بر شما حلال کنم و با کسى نگویم و به راه خود بروم .
    دزدان گفتند: تو تا زمانى که در بند هستى چنین مى گویى ، ما سر تو را مى بریم ، چون از قدیم گفته اند سر بریده صدا ندارد.
    مرد بیچاره گفت : من با شما عهد نبستم ، من با خداى خود عهد بستم که به کسى نگویم و مال را بر شما حلال کنم .
    سارقین خندیدند و گفتند: اگر ما طالب مال حلال بودیم ، دزدى را شغل خود قرار نمى دادیم .
    مرد گفت : با خدا و قیامت چه مى کنید؟
    دزدان گفتند: آن که از قیامت خبر آورده کیست ؟ قیامتى وجود ندارد، و بالاخره آماده کشتن او شدند. دو کبک بر سر سنگى آواز مى خواندند، مرد بیچاره فریاد برآورده که اى پرندگان شما در قیامت شاهد من باشید که اینها مرا به ستم و ظلم کشتند.
    دزدان بخندیدند و سر از پیکر آن مظلوم جدا کردند.
    چند سالى گذشت . روزى یکى از امرا در آن منطقه به شکار رفته بود، بر حسب اتفاق در شکارگاه با سارقین برخورد کردند و از شکارگاه پرسیدند. سؤ الاتى رد و بدل شد و آنها هم آن امیر را راهنمایى کردند.
    امیر نمى دانست که آنها دزد هستند، لذا به آنها گفت : ما را راهنمایى کنید تا به شما اجرت دهیم .
    آنها تا بعد از ظهر در کار شکار، امیر و لشکریان را همراهى کردند. شکارها را صید کردند و براى امیر پخته و بر سر سفره حاضر کردند. من جمله چند کبک را نیز که شکار کرده بودند بر سر سفره حاضر کردند.
    امیر به دزدان که خود کبک ها را صید کرده بودند، تعارف کرد. آنها بر سر سفره نشستند و تا چشمشان به کبک پخته افتاد به یکدیگر اشاره نمودند و خندیدند. آرام آرام خنده آنها بالا گرفت به گونه اى که توان نداشتند که جلوى خنده خود را بگیرند.
    امیر برآشفت و دستور داد آنها را بر درختى محکم ببندند و با چوب بر بدن آنها زدند و علت خنده بیجا را پرسیدند.
    دزدان گفتند: اى امیر ما به شما نخندیدیم .
    امیر پرسید: پس از چه چیزى خندیدید؟
    آنها واقعه آن مظلوم را گفتند، البته به گونه اى که این عمل را شهامت خود قلمداد مى کردند و بعد گفتند: اى امیر! ما از آن خنده مان گرفت که کبک کباب شده ، چگونه مى تواند شهادت بدهد؟
    امیر گفت : کبک ها از زبان شما شهادت گرفتند و همین الان براى شما قیامت است . لذا دستور داد که آنها را بسیار بزنند تا وسایل مرد را نشان بدهند.
    امیر، بچه هاى مرد مظلوم را احضار کرد و اموال ایشان را پس داد و از اموال دزدان خون بها نیز پرداخت
    کرد و آنگاه در حضور آن بچه هاى مظلوم ، گردن دزدان را از تن جدا کرد.[1]

    روایتی دیگر:

    یکی از سرداران بر سفره یکی از امیران مهمان شد و بر آن سفره دو کبک بریان نهاده بود. سردار کبکها را نگریست و خندید و چون امیر از سبب خنده اش پرسید گفت: به روزگار جوانی بر سوداگری راه زدم و چون خواستم که او را بکشم زاری کرد اما زاری او بی فایده بود. مرد چون مرا مصمم بر کشتن خویش دید به دو کبک که در کوه بودند روی آورد و گفت: بر کشتن من گواه باشید و اکنون که این کبکها را دیدم نادانی او به یادم آمد. امیر گفت آن دو شهادت خویش دادند و فرمان داد تا گردنش زدند. [2]

    چقدر قشنگ سوده شاعر:

    چـو بد کـردی مشو ایمن ز آفات

     که لازم شد طبیعت را مکـافات

    1. کلید گنج سعادت ، ص 135.
    2.کشکول شیخ بهایی

    من نظر نمی دم ظاهرا  جنابعالی با بنده مشکل داری-باشه اقا من مزخرف نمی گم ولی حداقل حرفهای درست مارو منتشر کن-تشکر از شما 
    تو خودت گفتی که عاشق فیلم های مستهجنی-فیلم مستهجن-جنگ جهانی دوم در سال 1939 شروع شد-علوی زاده اون موقع که جنگ جهانی دوم بود ژاپن چه صفئی داشت چه حالی می کردیم-من اون موقع تفنگ داشتم.هههههههههه 
    دیوانه باز شروع کردی مزخرفاتتو!!!

    مثل اینکه باید آدرس ایمیلهات و آی دیتو بفرستم پلیس فتا و اطلاعات!
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    بسم الله الرحمن الرحیم
    حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
    الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
    گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
    با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
    سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
    در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
    باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
    موضوعات
    پیوندها

    طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

    کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.