گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

آیا تارک الصلاة کافر است؟

بزرگترین گناهان از نظر حضرت امیرالمؤمنین کدامند؟

مال یتیم خوردن بزرگتر است یا نماز نخواندن؟؟

امام جعفر صادق علیه السلام :

«گناهان کبیره در کتاب على علیه السلام هفت است:

کافر شدن به خدا، و قتل نفس و عقوق پدر و مادر، و خوردن ربا بعد از بیّنه، و خوردن مال یتیم از روى ستم، و گریختن از میان مجاهدین، و تعرب بعد از هجرت». راوى مى‏گوید که: عرض کردم:

اینها از همه گناهان، بزرگ‏تر است؟ فرمود: «آرى». عرض کردم که: خوردن یک درهم از مال یتیم از روى ستم، بزرگ‏تر و گناهش بیشتر است یا نماز نخواندن؟ فرمود: «نماز نخواندن».

عرض کردم که: ترک نماز را از جمله گناهان کبیره نشمردى؟ فرمود که: «نخستین چیزى که به تو گفتم، چه چیز بود؟» راوى مى‏گوید که: عرض کردم: کافر شدن به خدا. فرمود:

«تارک‏ الصّلوة، کافر است».
تحفة الأولیاء (ترجمه أصول کافى)، ج‏3، ص: 669

استغفار ملائکه برای کسى که لقمه حلال بخورد

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله:

مَن أکَلَ الحَلالَ، قامَ عَلى رَأسِهِ مَلَکٌ یَستَغفِرُ لَهُ حَتّى یَفرُغَ مِن أکلِهِ.

هر کس از حلال بخورد، فرشته‏اى بالاى سر او مى‏ایستد و برایش آمرزش مى‏خواهد تا آن گاه که از خوردن، دست کشد.

مکارم الأخلاق: ج 1 ص 320 ح 1028.

مال با حرام زیاد نمی شود و اگر به ظاهر زیاد شود برکت ندارد

امام علی النقى علیه السلام:

اِنَّ الحَرامَ لا ینمى وَاِن نَمى لا یبارَک لَهُ فیهِ وَما اَنفَقَهُ لَم یؤجَر عَلَیهِ وَما خَلَّـفَهُ کانَ زادَهُ اِلَى النّارِ.

به راستى که حرام، افزایش نمى‏یابد و اگر افزایش یابد ، برکتى ندارد و اگر انـفاق شود ، پاداشى ندارد و اگر بماند ، توشه‏اى به سوى آتـش خواهد بود.

[کافى، ج 5، ص 125، ح 7]

معیار تشخیص مال حلال و حرام

یکی از راههای تشخیص مال حلال و حرام، نوع مصرف آن است، برخی درآمد خود را صرف نیازهای واقعی خود می کنند؛ همچون تأمین زندگی، تفریح سالم، سفرهای زیارتی و تشکیل جلسات مذهبی، انفاق، قرض و بخشش به نیازمندان برخی هم در آمد خود را صرف عیش و نوش و شراب و قمار و فحشا و جشنهای آن چنانی و سفر به کشورهای غربی به منظور عیاشی و... می کنند.

سه واجبی که هیچ تبصره و استثنائی ندارند

امام باقر علیه السلام:

ثَلاثٌ لَم یَجعَلِ اللّهُ عَزَّ و جلَّ لأحَدٍ فیهِنَّ رُخصَةً: أداءُ الأمانَةِ إلَى البَرِّ و الفاجِرِ، و الوَفاءُ بِالعَهدِ للبَرِّ و الفاجِرِ، و بِرُّ الوالِدَینِ بَرَّینِ کانا أو فاجِرَینِ.

سه چیز است که خداوند عزّ و جلّ درباره هیچ یک از آنها اجازه مخالفت نداده است: برگرداندن امانت به صاحبش نیک باشد یا بد، وفاى به عهد با نیک و بد، و نیکى به (اطاعت از) پدر و مادر، نیک باشند یا بد.

بحار الأنوار: 74/ 56/ 15.

داستان عجیب مسلمان شدن بانوی مسیحی و حمل جنازه ربا خوار

در ادامه داستان  جوان مسلمانی را خواهید خواند که بخاطر عشق و علاقه به دختری مسیحی مرتد شده و مسیحی می شود. اما بعد از فروکش کردن شعله های عشق پشیمان شده و به برکت گریه بر اباعبدالله الحسین (علیه السلام) همسرش هم مسلمان می شود و...

و همچنین خواهید خواند عاقبت بد جنازه مرد رباخوار را...

مرحوم حاج میرزا حسین نوری از حاج میرزا خلیل طهرانی از یکی از شاگردان مرحوم آیت الله وحید بهبهانی چنین نقل می‏کند:

روزی در صحن شریف حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) پای درس مرحوم آیت الله بهبهانی نشسته بودیم، ناگاه مرد زائر غریبی که لباس اهل آذربایجان را به تن داشت، سراغ آیت الله بهبهانی آمد و سلام کرد و دست ایشان را بوسید و سپس کیسه‏ای که در آن مقدار زیادی از زیور آلات زنانه بود به ایشان داد و گفت: به هر صورت که می‏دانید، مصرف نمایید
آیت الله وحید بهبهانی از ایشان سؤال کردند: این‏ها چیست و کجا بوده؟ آن مرد حکایت عجیبی را درباره این جواهرات برای ایشان نقل کرد آن حکایت چنین است:
من اهل شیروان (یا دربند یا، جایی نزدیک آنجا) هستم چندین سال پیش برای تجارت به بعضی از بلاد روسیه (روسیه قدیم) سفر کردم مال زیادی هم داشتم روزی به دختری زیبا برخورد کردم که دلم را برد و به خاطر او آرامشم را از دست دادم، کم کم اختیار از دستم خارج شد به سراغ خانواده آن دختر رفتم. خانواده او از سرشناسان و اشراف نصاری بودند اما، به هر حال از دختر آنها خواستگاری کردم، جواب آنها این بود که از نظر ما، تو عیبی نداری جز آنکه هم مذهب ما نیستی، اگر حاضر باشی مسیحی شوی دخترمان را به عقد تو در خواهیم آورد. ناراحت و غمزده از منزل آنها بیرون آمدم، چون برای من شرطی گذاشته بودند که نمی‏توانستم به آن عمل کنم.
هر چه می‏گذشت، عشق و محبت من به آن دختر بیشتر می‏شد به گونه‏ای که از کار و زندگی باز مانده بودم، چون دیدم کارم به آشفتگی کشیده شده و راهی جز بهم ریختگی زندگی و هلاکت ندارم، راه دو روئی و نفاق و اظهار شرک را در پیش گرفتم، تصمیم گرفتم این کار زشت را انجام دهم. به سراغ آنها رفتم و به ظاهر از اسلام اظهار برائت کردم و رسماً، مسیحی شدم آنها هم دختر خود را به عقد من در آوردند.
مدتی گذشت آتش محبت و عشق من فرو کش کرد و بر کار مذموم خود که می‏دانستم سرانجامی جز آتش جهنم ندارد، سخت پشیمان شدم دائماً خود را بر این کار ملامت می‏کردم و در اندیشه عالم پس از مرگ بودم، نه راهی برای بازگشت به وطن خود داشتم و نه اقامت در آنجا و عمل به آئین مسیحیت برایم آسان بود تکالیف دینی اسلام را کنار گذاشته‏ام بودم دائماً مصائب آن حضرت را بیاد می‏آوردم و گریه می‏کردم همسرم خیلی شگفت زده بود، چون علت گریه‏ های مرا نمی‏دانست، از علت این گریه‏ ها می‏پرسید اما، نمی‏توانستم به او جوابی بدهم‏
سرانجام روزی با توکل به خدا، تصمیم گرفتم حقیقت را برای او بیان کنم به او گفتم: من به مذهبم اسلام، همچنان پای بندم و تنها برای وصال تو، تظاهر به نصرانیت کردم و علت گریه ‏هایم را به او گفتم: وقتی همسرم نام امام حسین (علیه السلام) را شنید بر قلب او نورانیتی ظاهر شد، گویا نام شریف امام حسین (علیه السلام) شیاطین را سوزاند او بلافاصله، اسلام را پذیرفت و مسلمان شد و در گریه بر امام حسین (علیه السلام) با من همراهی می‏کرد و سیرت او هم مانند صورتش، دل آرا و باطنش مثل ظاهرش پاک گردید
روزی به او گفتم: بیا و وسائلمان را جمع کنیم و مخفیانه به کربلا برویم تا به آسانی بتوانیم به تکالیف دینی خود (اسلام) عمل کنیم و در آنجا ساکن شویم او پیشنهاد مرا پسندید، قرار شد به کربلا بیائیم، با هم به کربلا آمدیم و مجاور حرم شریف اباعبدالله (علیه السلام) شدیم اما چیزی نگذشت که همسرم به بیماری شدیدی مبتلا شد و از دنیا رفت، خانواده از مرگ فرزندشان آگاه شدند و آمدند او را بردند و به شیوه نصاری تجهیز و او را طبق آئین خود با همه زیور آلاتش در قبرستان نصاری دفن کردند.
غم فراق او خیلی مرا افسرده کرده بود تمام وجودم از غم او آغشته بود، تصمیم گرفتم جنازه او را از قبر در آورم در پاک‏ترین شهر مسلمانان دفن کنم، نیمه‏ های شب به قبرستان نصاری رفتم قبر همسرم را شکافتم اما در قبر او مردی ریش تراشیده و با شاربهای بلند دیدم خیلی برایم عجیب بود، این کیست که در قبر همسرم دفن شده؟! در فکر بودم که بدن همسرم چه شده است؟ در همان حال خواب بر چشمانم غلبه کرد در عالم رویا به من گفتند: دل پاک دار و ناراحت مباش فرشتگان خدا جسد همسرت را به کربلا بردند و در صحن شریف اباعبدالله (علیه السلام) پائین پا، نزدیک مناره بلند سبز رنگ، دفن کردند فرشتگان، زحمت انتقال جنازه او را از تو برداشتند.
خوشحال و شادمان از خواب بیدار شدم و فوراً تصمیم گرفتم به کربلا برگردم خدای متعال به من توفیق عنایت فرمود که بار دیگر به زیارت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) بیایم محل قبر را در صحن مطهر پیدا کردم و سراغ مسئولین صحن مبارک رفتم و پرسیدم چه کسی اینجا دفن شده است؟ گفتند: یکی از مأموران مالیات حکومت را در اینجا دفن کرده‏اند خواب خود را برای آنها گفتم آنها قبر را شکافتند داخل قبر شدم و همانطور که در خواب به من گفته بودند جنازه همسرم را در آنجا دیدم، زیور آلات او را از او جدا کردم و این همان زیور آلات است که به شما می‏دهم‏
آیت الله وحید بهبهانی زیور آلات را قبول کردند و آن‏ها را صرف فقرای آن بلاد نمودند.

عبرت‏ها

از بعضی از روایات چنین بر می‏ آید که یکی از نشانه‏ های مؤمنین است که با شنیدن نام امام حسین (علیه السلام) گریان می‏شوند. این ویژگی در این بانوی نصرانی در این جریان نمایان شد آیا اگر این گونه روایات را در کنار این جریان بگذاریم، نمی‏توانیم نتیجه بگیریم که همه زمینه ‏های یک ایمان قوی در درون این بانو، فراهم بوده اما چون سنت الهی این است که بدون ایمان رسمی به دین اسلام کسی به نجات نرسد حکمت الهی اقتضاء کرده که زمینه ایمان رسمی نیز برای او فراهم شود و از دنیا برود اما، نباید احتمال زمینه ‏های برعکس آن را در خود جدی بگیریم، بی‏ گمان، اگر کسی، به نام، مسلمان و شیعه باشد اما صفات درون او زمینه‏ های کفر باشند حکمت خدا اقتضاء دارد که زمینه ‏های کفر رسمی را نیز برای او فراهم کند ترس از سوء عاقبت چیزی جز جدی گرفتن این احتمالات خطرناک نیست.

منبع:

کتاب اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت (جلد دوم)/ میرزا حسن ابوترابی‏

کیفر شیرفروش خائن


شیرفروشى ، آب در میان شیر مى ریخت و به عنوان شیر خالص به مردم مى فروخت ، روزى سیل آمد و همه گوسفندان او را برد و به هلاکت رساند.

شیرفروش از این پیشامد بسیار ناراحت شد و به گریه افتاد، در حالى که خودش به گناه خود اقرار کرده ، مى گفت : «این آب هاى اندک را در میان شیر ریختم و فروختم و کم کم جمع شد و به صورت سیل درآمد و گوسفندهایم را برد».

شاعر به این مناسبت گوید:

داشت شبان رمه در کوهسار   پیر و جوان گشته از او شیرخوار
شیر که از بز به سبو ریختى   آب در آن شیر بیامیختى
روزى از آن کوه به صحراى خاک   سیل بیامد رمه را برد پاک
خواجه چو با غم شد و آزار، جفت   کارشناسیش در این باب گفت
کاین همه آب تو که در شیر بود   سیل شد و آن رمه را در ربود

منبع: عاقبت و کیفر گناهکاران/سید جواد رضوى

شهیدی که در آتش خواهد سوخت!!

سال هفتم هجرى بود، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله ) مسلمانان را براى آزادسازى ((خیبر)) از دست یهودیان کارشکن بسیج نمود، مسلمانان که تعدادشان هزار و ششصد نفر بود همراه پیامبر (صلى الله علیه و آله ) از مدینه بیرون آمده و پس از پیمودن 32 فرسخ در جهت شمال مدینه حرکت کرده و قلعه هاى خیبر را محاصره کردند.
پس از فتح و پیروزى ، غنایم سرشارى به دست مسلمین رسید و تصمیم گرفتند به سوى مدینه بازگردند.
یکى از غلامان که ماءمور بستن کجاوه هاى شترها بود، مخفیانه عبایى را از غنایم جنگى (که جزء بیت المال مسلمین بود) برداشت پس از مدتى هنگام حرکت مسلمانان از سرزمین خیبر به سوى مدینه ، ناگهان تیرى به غلام اصابت کرد، او همان دم جان سپرد، ماءموران به تحقیقات پرداختند ولى نفهمیدند که این تیر از کجا آمد، اشتباهى بود یا عمدى ... بعدا همگى گفتند: ((بهشت بر او گوارا باد)) اما پیامبر (صلى الله علیه و آله ) به مسلمین فرمود: من با شما در این گفتار هم عقیده نیستم !
پرسیدند: چرا؟
فرمود: زیرا عبایى که در تن او است از غنایم مى باشد و او آن را خیانت برداشته و در روز قیامت به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد.
در این هنگام یکى از رزمندگان گفت : من دو بند کفش را بدون اجازه از غنایم برداشته ام .
پیامبر (صلى الله علیه و آله ) فرمود: آن دو بند کفش را به محل غنایم برگردان وگرنه در روز قیامت به صورت آتش پاى تو را مى گیرد.

اقتباس از سیره ابن هشام ، ج 3، ص 339.

مکافات عمل اسفندیار


اسفندیار و رستم ، پس از زال ، از شجاعان ایران قدیم هستند که همواره از آنها به عنوان دلاور مردان ایران زمین یاد مى شود.

در حکایت ها آمده : بین رستم و اسفندیار، نزاعى در گفت و چندین بار به همدیگر حمله کردند و در همه آنها رستم مغلوب مى شد و از جانب اسفندیار زخمى بر پیکر رستم وارد مى گردید.

روزى رستم با پدرش زال مشورت کرد که چه کنم هر چه به اسفندیار حمله مى کنم ، باز مغلوب او مى شوم زیرا او روئین تن و قوى پیکر است .

زال گفت : تیرى دو سر فراهم کن و چشمان اسفندیار را هدف تیر قرار بده و او را کور و نابینا کن ، آنگاه بر او پیروز خواهى شد.

رستم ، دستور پدر را اجرا کرد چشمان اسفندیار را با تیر خود کور نمود و آنگاه بر او پیروز گردید.

مى نویسند: علت اصلى کورى اسفندیار از اینجا نشاءت گرفت ؛ او در دوران جوانى با شاخه سبزى که در دست داشت ، آنقدر بر چشمان و صورت یتیمى زد که او کور گردید، سپس خود او همان شاخه را در زمینى کاشت . آن شاخه سبز گردید و پس از چند سال درختى بزرگ شد.

از قضاى روزگار، رستم از همان درخت ، شاخه را برید و با آن تیر دو سر درست کرد و با همان تیر دو سر، دو چشم اسفندیار را کور کرد.

اینجاست که شاعر مى گوید:

از مکافات عمل غافل مشو       گندم از گندم بروید، جو ز جو

منتخب التواریخ ، ص 815.

از علل مستجاب نشدن دعا

سؤال: چرا بعضى دعاها مستجاب نمى‏شود؟

پاسخ:اگر به جاى بنزین مخصوص، گازوئیل یا آب در باک هواپیما بریزیم، پرواز صورت نمى‏گیرد، دعاى کسانى مستجاب مى‏شود که در شکم آنان لقمه حرام نباشد.

در حدیث مى‏خوانیم:

«مَن سرّه أن یُستجاب دعائه فَلیطیّب کسبه» (بحار، ج 90، ص 373)

هرکس دوست دارد دعایش مستجاب شود، درآمد و لقمه خود را پاکیزه و حلال کند.

بگذریم که دعا به‏معناى طلب خیر است و بسیارى از خواسته‏هاى ما خیر نیست و ما خیال مى‏کنیم خیر را طلب مى‏کنیم.
پرسش هاى مهم، پاسخ هاى کوتاه(تمثیلات)، ص: 31

۱ ۲ ۳ . . . ۷ ۸ ۹
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
موضوعات
پیوندها

طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.