«بدان که از برای توبه کامله، ارکان و شرائطی است که تا آنها محقّق نشود، توبه صحیحه، حاصل نشود.
و ما به ذکر عمده آنها که لازم است، میپردازیم:
یکی از آنها که رکنِ رکینِ[1] او است، ندامت و پشیمانی است از گناهان و تقصیرات گذشته و دیگر، عزمِ به برگشت ننمودن بر آن است برای همیشه. و این دو در حقیقت، محقِّق اصل حقیقتِ توبه و به منزله مقوِّماتِ ذاتیه[2] آن است.»
آنچه خواندید ارکان توبه از نظر حضرت امام ـ رحمة الله علیه ـ است که در کتاب چهل حدیث بیان فرمودهاند.[3]
همانگونه که هیچ بنائی بدون پایه و رکن وجود پیدا نمیکند، توبه نیز دارای ارکانی است که وجود و تحقّق آن، بدون آن ارکان ممکن نیست. و نیز همانگونه که بدون وجود دو عنصر اکسیژن و ئیدروژن، آب وجود پیدا نمیکند، و همانگونه که بدون تار و پود، پارچهای بافته نمی شود، توبه نیز بدون وجود این دو رکن که به عنوان مقوِّمات ذاتیه و تشکیل دهندگان اصلی آن است حاصل نمیشود. تحققّ توبه بدون وجود هر یک از این دو رکن یعنی «ندامت و پشیمانی از گناهان و تقصیرات گذشته» و «عزمِ برگشت ننمودن به آن، برای همیشه» غیر ممکن است.
بنابراین جاری کردن لفظ استغفرالله و امثال آن بر زبان ـ اگر پشیمانی قلبی نباشد، و یا حتّی در صورتی که پشیمانی قلبی باشد ولی عزم بر ترکِ دائمی آن معصیت نباشد ـ توبه نیست.
در نهج البلاغه میخوانیم که:[4]
شخصی در حضور حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ گفت: استغفرالله.[5]
پس حضرت به او فرمود: «مادرت در عزایت گریه کند، آیا میدانی استغفار و طلب آمرزش چیست؟»
و پس از آن، حضرت به بیان ارکان و شرایط توبه و استغفار میپردازند که:
«آن (استغفار) اسمی است که واقع میشود بر شش معنی.
اول: آن پشیمانی برگذشته است.
دوم: عزم بر بازگشت نکردن به سوی آن است برای همیشه.
سوم: اداکنی به سوی مخلوق حق آنها را، تا هنگامی که خدا را ملاقات میکنی پاک باشی، و حقّی از کسی بر عهده تو نباشد.
چهارم: روی آوری به سوی هر فریضه و واجبی که بر تو است، که آنرا ضایع کردهای. پس حق آن فریضه را بجای آر. پنجم: ... و ششم ...»
حضرت امام ـ رحمة الله علیه ـ در ارتباط با این روایت میفرمایند:[6]
این حدیث شریف مشتمل است اولاً: بر دو رکن توبه که پشیمانی و عزم بر عدمِ عود[7] است.
و پس از آن: بر دو شرطِ مهمّ قبول آن که ردِّ حقوقِ مخلوق، و ردِّ حقوقِ خالق است.
انسان به مجرّد آنکه گفت توبه کردم از او پذیرفته نمیشود. انسان تائب آنست که هرچه از مردم به ناحق برده، ردّ به آنها کند و اگر حقوق دیگری از آنها در عهده اوست، و ممکن است تأدیه[8]، یا صاحبش را راضی نماید، قیام به آن کند. و هر چه از فرائض الهیه ترک کرده، قضا نماید یا تأدیه نماید، و اگر تمام آنها را ممکنش نیست، قیام به مقدار امکان کند.
بداند که اینها حقوقی است که از برای آنها مُطالِبی[9] است و در نشأة دیگر[10] از او به اشقّ احوال[11] مُطالبه میکنند، و در آن عالم، راهی برای تأدیه آنها ندارد، جز آنکه حمل بار گناهان دیگران را کند و ردّ اعمال حسنه خود را نماید. پس در آن وقت بیچاره و بدبخت میشود، و راهی برای خلاص و چارهای برای استخلاص ندارد.
- پنجشنبه ۷ مرداد ۹۵
- ۲۲:۴۲
- ۵۰۷
- ۰