مدینه، شبى را به یاد مى آورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال به سوى مکه روانه شد. آن شب از شبهاى ماه رجب بود که کاروانى مجلل از مدینه بیرون رفت; در حالى که دو بانوى «حیا» و عفت را جوانان بنى هاشم و در راس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند . در قطعهاى تاریخى، راوى چنین نقل مىکند:
«چهل محمل را دیدم که با پارچه هاى حریر [ابریشم] و دیباج زینت شده بودند . در این وقت امام حسین علیه السلام دستور داد بنى هاشم زنهاى محرم خود را سوار بر محملها نمایند، پس در این حال من نظاره مى کردم که ناگهان جوانى از منزل حسین علیه السلام بیرون آمد در حالى که قامت بلندى داشت و بر گونه او علامتى بود و صورتش مانند ماه مى درخشید و مىفرمود: بنى هاشم کنار روید و آنگاه دو زن از خانه حسین علیه السلام خارج شدند، در حالى که دامانشان بر اثر حیاى از مردم به زمین کشیده مى شد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند . پس آن جوان به سوى یکى از محملها پیش رفت و زانوى خود را تکیه قرار داد و بازوى آنها را گرفت و بر محمل سوار نمود .
من از بعضى پرسیدم; آن دو بانو کیستند؟ ! جواب دادند: یکى از آنها زینب علیها السلام و دیگرى ام کلثوم; دختران امیرالمؤمنین علیه السلام . پس گفتم: این جوان کیست؟ ! گفته شد: او قمر بنى هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین علیه السلام است . سپس دو دختر صغیر را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است . پس یکى را همراه زینب و دیگرى را همراه ام کلثوم سوار نمود . پس از [اسم] آن دو دختر پرسیدم . گفته شد: یکى سکینه و دیگرى فاطمه; دختران حسین مى باشند .
آنگاه بقیه بانوان به همین جلالت و عظمت و حیا و متانت سوار شدند و حسین علیه السلام ندا داد: کجاست عباس، قمر بنى هاشم! عباس عرض کرد: لبیک، لبیک، اى آقاى من! فرمود: اسبم را بیاور . اسب آقا را حاضر کرد . آنگاه حضرت بر آن سوار شد و بدینسان کاروان حیا، عفت، متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
موسوعة کلمات الامام حسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقرالعلوم، قم، مؤسسه الهادى، چاپ اول، صص297 298 .
- دوشنبه ۲۷ مهر ۹۴
- ۱۰:۵۷
- ۱۷۴۹
- ۱