وقتى حضرت سکینه دختر امام حسین (ع ) روز یازدهم در گودال قتلگاه خود را روى بدن پدر انداخت و عده اى از اعراب با کعب نى و تازیانه او را از بدن بى سر پدر جدا کردند، نگفت : پدر مرا مى زنند! نگفت : پدر مرا به اسیرى مى برند! نگفت : پدر تشنه ام !
بلکه اشک مى ریخت و فریاد مى زد:
پدر برخیز ببین چادر از سرما کشیدند!
بابا سرهاى برهنه ما را بنگر!
بابا برخیزببین عمه ام زینب را مى زنند!
گوهر صدف : ص 58.
- پنجشنبه ۲۹ آبان ۹۳
- ۱۸:۴۹
- ۹۰۴
- ۰