حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام):
دوست من نیست کسی که مال مؤمنی را از راه حرام بخورد.
- چهارشنبه ۱۶ تیر ۹۵
- ۰۲:۴۸
- ۶۰۰
- ۰
سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک
حضرت امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام):
دوست من نیست کسی که مال مؤمنی را از راه حرام بخورد.
حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله):
إنَّ للّهِ مَلَکا یُنادی عَلى بَیتِ المَقدِسِ کُلَّ لَیلَةٍ: مَن أکَلَ حَراما لَم یَقبَلِ اللّهُ مِنهُ صَرْفا ولا عَدْلًا. وَالصَّرفُ النّافِلةُ، والعَدلُ الفَریضَةُ.
خدا، فرشتهاى دارد که هر شب، بر فراز بیت المقدس بانگ مىزند: «هر کس مال حرامى بخورد، خداوند، از او نه صَرف مىپذیرد و نه عدل. صرف، عمل مستحبّى است و عدل، عمل واجب».
عدّة الداعی: ص 140.
حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله):
مَنْ کَسَبَ مَالًا مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ أَفْقَرَهُ اللَّه
هر کس مالى را از غیر حلال کسب کند، خداوند او را فقیر گرداند.
الأمالی للطوسی: 182/ 306.
امام صادق علیه السلام فرمود:
أَرْبَعَةٌ لَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ دُعَاءٌ رَجُلٌ جَالِسٌ فِی بَیْتِهِ یَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالطَّلَبِ وَ رَجُلٌ کَانَتْ لَهُ امْرَأَةٌ فَدَعَا عَلَیْهَا فَیَقُولُ أَ لَمْ أَجْعَلْ أَمْرَهَا بِیَدِکَ وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَفْسَدَهُ فَیَقُولُ یَا رَبِّ ارْزُقْنِی فَیَقُولُ لَهُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالاقْتِصَادِ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالْإِصْلَاحِ ثُمَّ قَرَأَ وَ الَّذِینَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَ لَمْ یَقْتُرُوا وَ کانَ بَیْنَ ذلِکَ قَواماً وَ رَجُلٌ کَانَ لَهُ مَالٌ فَأَدَانَهُ بِغَیْرِ بَیِّنَةٍ فَیَقُولُ أَ لَمْ آمُرْکَ بِالشَّهَادَةِ.[1]
چهار دسته هستند که دعایشان مستجاب نمی شود:
1. مردی که در خانه بنشیند و بگوید، خدایا! به من روزی بده. خداوند به او می گوید: مگر به تو دستور ندادم که دنبال آن برو و در طلبش باش؟
2. مردی که زنی در خانه دارد [و از او به تنگ آمده است] و دعا کند که خدایا! مرا از شر این زن آسوده کن! خداوند به او می گوید: مگر طلاق او در اختیار تو نیست؟!
3. مردی که مالی دارد و آن را تباه سازد و بیهوده خرج کند، آنگاه بگوید: خدایا! به من روزی بده! خدا به او می گوید: آیا من به تو دستور ندادم که در خرج کردن میانه رو باش و مالت را تباه نکن؟
4. مردی که مالی دارد و بدون شاهد و سند آن را قرض دهد [و بدهکار، مالش را به او پس ندهد و آن مرد پیوسته به درگاه خدا دعا کند] خدا به او می گوید: مگر من به تو دستور ندادم که بی شاهد و سند قرض نده؟ !
در روایت دیگری رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی فرمود:
حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله):
«العِبادَةُ مَعَ أکلِ الحَرامِ کَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ»
عبادت کردن با حرام خواری مانند بنا کردن بر روی رمل است. [1]
[1] . عدّة الداعی: 141.
حضرت رسول الله (صلی الله علیه و آله):
«العِبادَةُ مَعَ أکلِ الحَرامِ کَالبِناءِ عَلَى الرَّملِ»
عبادت کردن با حرام خواری مانند بنا کردن بر روی رمل است. [1]
قتل والدین توسط فرزند بخاطر القائات شیطانی معلم
در یک مجله عربى آمده بود:
جوانى که پدر و مادر خود را کشته بود، در بازجویى گفت : من آموزگارى دارم که بى دین است و پیوسته به خدا و نظام آفرینش بد مى گوید و معتقد است که والدینش بزرگترین خیانت را به وى کرده اند که او را زاییده اند!
او همواره مى گوید: همه پدر و مادرها جنایتکارند و دشمن کودکان معصوم . اینها به خاطر شهوترانى پلید خود، ما را زاییده و از آن جهان آرام و بى درد و رنج به این جهان پر درد و زحمت آورده اند. هیچ پدر و مادرى فرزندشان را دوست ندارند، فقط خود و ارضاى شهوت خود را دوست دارند و اگر به فرزند خود هم اظهار دوستى مى کنند، براى این است که خودشان را دوست دارند و فرزند را وسیله رسیدن به خواسته هاى خودشان مى دانند، چنان که مثلا اتومبیلشان را هم بدین جهت دوست دارند!این گفتار و پندار معلم نه تنها در من بلکه در عده اى از شاگردان دیگر اثرى عمیق بخشید به طورى که افکار و رفتارمان را نسبت به والدین دگرگون ساخت . این بود که من مانند یک آدم کوکى - که معلم کوکش کرده باشد - تحریک شدم و پدر و مادرم را کشتم و اکنون براى هر گونه مجازاتى حاضرم . اما باید بگویم که : من هیچ گونه تقصیرى ندارم ، بلکه والدین من مقصرند و جنایتکار زیرا آنان معلم مرا به خوبى مى شناختند و حتى گاهى هم او را به منزل دعوت مى کردند. گاهى که من از عقاید ضد خدایى او انتقاد مى کردم ، پدر و مادرم مى گفتند: «ما به عقاید فاسدش کارى نداریم ، او هر چه هست ، خوب درس مى دهد و شاگردانش با معدل عالى قبول مى شوند، ما هم قبولى و پیشرفت تو را مى خواهیم ...»!
اگر والدین من خوشبختى و سعادت مرا مى خواستند، هرگز اجازه نمى دادند که شاگرد چنین معلم منحرفى باشم و به خاطر خوب نمره آوردن و قبول شدن ، اندیشه واخلاق و روحم مسموم و آلوده گردد![1]
[1] . الگوهاى تربیت اجتماعى ، ص 257.
داستان معاویة بن یزید و معلم او
در تاریخ ملل و نحل نمونه های فراوان به چشم می خورد مثلاً(معاویه دوم) را همه می شناسند. پدر او یزید قاتل حضرت اباعبداللّه(علیه السلام) است که عمری را در می گساری و فساد بسر برده و مادرش از زنان بدنام چادر نشین قبیله بود که عمری در خدمت فحشاء و فساد می زیست و در رأس دودمان بنی امیه، چه جنایت ها که نکردند، مراحل گذشته تربیتی و عوامل قبل همه فاسد و خراب و آلوده بودهاند جدش ابوسفیان معروف است که همواره با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بوده و پدر بزرگش معاویه، که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت، اما استاد و مربی نمونه، معاویه دوم را عوض کرد، خط داد، جهت بخشید که پس از مرگ یزید در مسجد شام مرکز توطئه گران تاریخ و راهزنان راه خدا به منبر رفت، و آنگاه که همه آمده بودند تا با او برای خلافت بیعت کنند، پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیتش درود فرستاد و سپس علی(علیه السلام) و خاندانش را به نیکی یاد کرد، آنهم در شام و در میان مردم آن جا، که آوردن نام علی(علیه السلام) جرم بود و سال ها ممنوع شده بود و همه مردم علی(علیه السلام) را به زشتی یاد می کردند.
آن گاه گفت: ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که می دانم آن ها الآن به عذاب الهی دچارند، مردم، خلافت حق علی(علیه السلام) و فرزندان اوست بروید و امام حق را بشناسید. پس از بررسی های فروان فهمیدند که استاد او از شیعیان اهل بیت(علیه السلام) بوده، می بینید که نقش استاد تمام آن نقشها و حالات روانی و اخلاقی گذشته و عامل محیط و خانواده و عامل وراثت همه را از بین برده است و نقش دیگر، و رنگی نمونه به خود زد. در این رابطه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:
«اَلسَّعیدُ قَدْ یَشْقی وَ الشَّقیُّ قَد یَسْعَدُ؛
افراد سعادتمند گاهی بدبخت میشوند و افراد بدبخت گاهی سعادتمند میشوند.»[1]
نتیجه تشویق به گناه
در روزگار قدیم ، مادر و پسرى بودند، پسرک هنوز کوچک بود که روزى از خانه همسایه تخم مرغى دزدید و به خانه آورد و به مادرش داد.
مادر، بدون آنکه از زشتى این کار، چیزى به پسرش بگوید، آن را گرفت . پسرک به این وضع عادت کرد. چند روز بعد، یک مرغ دزدید و بالاخره ، جوان تنومندى شد و دزدى مشهور و نترس !
در آن شهر، پادشاهى بود که شترهاى زیادى داشت و در بین شترهاى پادشاه ، شترى بود که در دنیا دومى نداشت .
روزى این جوان ، چشمش به شتر قیمتى پادشاه افتاد و از آن خوشش آمد و چون دزد نترسى بود، عزمش را جزم کرد که آن را نیز بدزدد. اما غافل از آن که شترهاى پادشاه ، نگهبانان زیادى داشتند.
و شب ، وقتى براى دزدیدن شتر رفت ، به دست ماءموران پادشاه گرفتار شد.
روز بعد، شاه دستور داد که دزد را - که مردم از دستش به تنگ آمده بودند، به دار بزنند. پاى دار از او پرسیدند:
آیا حرفى براى گفتن دارى ؟!
جوان گفت : مى خواهم در این آخرین لحظه عمرم ، مادرم را ببینم . وقتى مادرش را آوردند، به او گفت :
مادر جان ! چون تو خیلى براى من زحمت کشیده اى ، مى خواهم در این دم آخر زبان تو را ببوسم !
مادر، گریه کنان زبانش را بیرون آورد که پسرش ببوسد. اما ناگهان همه دیدند که آن جوان ، زبان مادرش را با دندان از بیخ برکند و مادر، بى هوش بر زمین افتاد!
همه مردم از کار دزد تعجب کردند. پادشاه علت این کار را از آن جوان پرسید.
جوان گفت :
«اگر روز اولى که من یک تخم مرغ دزدیدم ، مادرم به من مى گفت که کار بدى کردى و با من مهربانى نمى کرد و تشویقم نمى نمود، حالا شتر دزد نمى شدم که به دارم بزنند».
نکته:
درس دیگری که از این داستان گرفته می شود این است که معمولاً هر گناهی، زمینه ساز گناه بزرگتری است.
قرآن در این زمینه میفرماید: «بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»
کسی که به سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند. (بقره 81)
امام صادق علیه السلام :
کانَ أمیرُ المؤمنینَ علیه السلام یقولُ : لا تُبدِیَنَّ عن واضِحَةٍ و قد عَمِلتَ الأعمالَ الفاضِحَةَ ، و لا یَأمَنِ البَیاتَ مَن عَمِلَ السیّئاتِ
امیر المؤمنین علیه السلام مى فرمود: تویی که کارهاى رسوا کننده کرده اى! نیشت را به خنده باز مکن و کسى که گناه کرده است ، نباید خود را از شبیخون (عذاب خدا) ایمن داند.
بحار الأنوار: 73/ 317/ 4. .
طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده
کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.