گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

عاقبت سهل انگارى و بى توجهى نسبت به معلم بی دین فرزند

قتل والدین توسط فرزند بخاطر القائات شیطانی معلم
در یک مجله عربى آمده بود:

جوانى که پدر و مادر خود را کشته بود، در بازجویى گفت : من آموزگارى دارم که بى دین است و پیوسته به خدا و نظام آفرینش بد مى گوید و معتقد است که والدینش بزرگترین خیانت را به وى کرده اند که او را زاییده اند!
او همواره مى گوید: همه پدر و مادرها جنایتکارند و دشمن کودکان معصوم . اینها به خاطر شهوترانى پلید خود، ما را زاییده و از آن جهان آرام و بى درد و رنج به این جهان پر درد و زحمت آورده اند. هیچ پدر و مادرى فرزندشان را دوست ندارند، فقط خود و ارضاى شهوت خود را دوست دارند و اگر به فرزند خود هم اظهار دوستى مى کنند، براى این است که خودشان را دوست دارند و فرزند را وسیله رسیدن به خواسته هاى خودشان مى دانند، چنان که مثلا اتومبیلشان را هم بدین جهت دوست دارند!این گفتار و پندار معلم نه تنها در من بلکه در عده اى از شاگردان دیگر اثرى عمیق بخشید به طورى که افکار و رفتارمان را نسبت به والدین دگرگون ساخت . این بود که من مانند یک آدم کوکى - که معلم کوکش کرده باشد - تحریک شدم و پدر و مادرم را کشتم و اکنون براى هر گونه مجازاتى حاضرم . اما باید بگویم که : من هیچ گونه تقصیرى ندارم ، بلکه والدین من مقصرند و جنایتکار زیرا آنان معلم مرا به خوبى مى شناختند و حتى گاهى هم او را به منزل دعوت مى کردند. گاهى که من از عقاید ضد خدایى او انتقاد مى کردم ، پدر و مادرم مى گفتند: «ما به عقاید فاسدش کارى نداریم ، او هر چه هست ، خوب درس مى دهد و شاگردانش با معدل عالى قبول مى شوند، ما هم قبولى و پیشرفت تو را مى خواهیم ...»!

اگر والدین من خوشبختى و سعادت مرا مى خواستند، هرگز اجازه نمى دادند که شاگرد چنین معلم منحرفى باشم و به خاطر خوب نمره آوردن و قبول شدن ، اندیشه واخلاق و روحم مسموم و آلوده گردد![1]


[1] . الگوهاى تربیت اجتماعى ، ص 257.

تاثیر معلم و تربیت صحیح در سعادت انسانهای شقی


داستان معاویة بن یزید و معلم او

 در تاریخ ملل و نحل نمونه‏ های فراوان به چشم می خورد مثلاً(معاویه دوم) را همه می ‏شناسند. پدر او یزید قاتل حضرت اباعبداللّه(علیه السلام) است که عمری را در می گساری و فساد بسر برده و مادرش از زنان بدنام چادر نشین قبیله بود که عمری در خدمت فحشاء و فساد می زیست و در رأس دودمان بنی امیه، چه جنایت ها که نکردند، مراحل گذشته تربیتی و عوامل قبل همه فاسد و خراب و آلوده بوده‏اند جدش ابوسفیان معروف است که همواره با رسول خدا و مسلمانان در جنگ بوده و پدر بزرگش معاویه، که در شرارت و قساوت و فساد زندگی همانند نداشت، اما استاد و مربی نمونه، معاویه دوم را عوض کرد، خط داد، جهت بخشید که پس از مرگ یزید در مسجد شام مرکز توطئه ‏گران تاریخ و راهزنان راه خدا به منبر رفت، و آنگاه که همه آمده بودند تا با او برای خلافت بیعت کنند، پس از حمد و ثنای خدا، به رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) و اهل بیتش درود فرستاد و سپس علی(علیه السلام) و خاندانش را به نیکی یاد کرد، آنهم در شام و در میان مردم آن جا، که آوردن نام علی(علیه السلام) جرم بود و سال ها ممنوع شده بود و همه مردم علی(علیه السلام) را به زشتی یاد می ‏کردند.

آن گاه گفت: ای مردم جدم معاویه و پدرم یزید، غاصب حق خلافت بودند و بر من سخت و ناگوار است که می دانم آن ها الآن به عذاب الهی دچارند، مردم، خلافت حق علی(علیه السلام) و فرزندان اوست بروید و امام حق را بشناسید. پس از بررسی های فروان فهمیدند که استاد او از شیعیان اهل بیت(علیه السلام) بوده، می بینید که نقش استاد تمام آن نقش‏ها و حالات روانی و اخلاقی گذشته و عامل محیط و خانواده و عامل وراثت همه را از بین برده است و نقش دیگر، و رنگی نمونه به خود زد. در این رابطه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) می فرمایند:

 «اَلسَّعیدُ قَدْ یَشْقی وَ الشَّقیُّ قَد یَسْعَدُ؛

 افراد سعادتمند گاهی بدبخت می‌شوند و افراد بدبخت گاهی سعادتمند می‌شوند.»[1]

چطور تخم مرغ دزد شتر دزد شد!؟؟

نتیجه تشویق به گناه
در روزگار قدیم ، مادر و پسرى بودند، پسرک هنوز کوچک بود که روزى از خانه همسایه تخم مرغى دزدید و به خانه آورد و به مادرش داد.
مادر، بدون آنکه از زشتى این کار، چیزى به پسرش بگوید، آن را گرفت . پسرک به این وضع عادت کرد. چند روز بعد، یک مرغ دزدید و بالاخره ، جوان تنومندى شد و دزدى مشهور و نترس !
در آن شهر، پادشاهى بود که شترهاى زیادى داشت و در بین شترهاى پادشاه ، شترى بود که در دنیا دومى نداشت .
روزى این جوان ، چشمش به شتر قیمتى پادشاه افتاد و از آن خوشش آمد و چون دزد نترسى بود، عزمش را جزم کرد که آن را نیز بدزدد. اما غافل از آن که شترهاى پادشاه ، نگهبانان زیادى داشتند.
و شب ، وقتى براى دزدیدن شتر رفت ، به دست ماءموران پادشاه گرفتار شد.
روز بعد، شاه دستور داد که دزد را - که مردم از دستش به تنگ آمده بودند، به دار بزنند. پاى دار از او پرسیدند:
آیا حرفى براى گفتن دارى ؟!
جوان گفت : مى خواهم در این آخرین لحظه عمرم ، مادرم را ببینم . وقتى مادرش را آوردند، به او گفت :
مادر جان ! چون تو خیلى براى من زحمت کشیده اى ، مى خواهم در این دم آخر زبان تو را ببوسم !
مادر، گریه کنان زبانش را بیرون آورد که پسرش ببوسد. اما ناگهان همه دیدند که آن جوان ، زبان مادرش را با دندان از بیخ برکند و مادر، بى هوش بر زمین افتاد!
همه مردم از کار دزد تعجب کردند. پادشاه علت این کار را از آن جوان پرسید.
جوان گفت :

«اگر روز اولى که من یک تخم مرغ دزدیدم ، مادرم به من مى گفت که کار بدى کردى و با من مهربانى نمى کرد و تشویقم نمى نمود، حالا شتر دزد نمى شدم که به دارم بزنند».

نکته:

درس دیگری که از این داستان گرفته می شود این است که معمولاً هر گناهی، زمینه ساز گناه بزرگتری است.

قرآن در این زمینه می‎فرماید: «بَلى مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ»

کسی که به سراغ خلافی رود و آثار شوم آن خلاف او را احاطه کند. (بقره 81)

رد امانت واجب است ولو به یک یهودی / دو داستان بسیار آموزنده درباره حق الناس

در کتاب دارالسلام عراقی از سید جلیل القدر سید هاشم نجفی (یا بحرانی) که معروف به سید خارکن (حطاب) بود، (زیرا که امر معاش آن سید جلیل، غالبا به خارکنی و هیزم فروشی می گذشت) نقل می کند: (و بعضی آن جناب را سید تبری نیز می گفته اند) چون روزی در کشتی بوده است ناگاه باد مخالف می وزد. سید تبر هیزم کنی خود را به جانب هوای مخالف نموده و امر به آرامش می کند، هوای مخالف به اذن خدای متعال، موافق شد.

این سید همان کسی است که نادرشاه به او گفت شما خیلی همت کرده اید،که از دنیا گذشته اید. سید فرمود: بلکه نادر همت کرده است زیرا از آخرت و دار باقی گذشته است.

هنگامی که سید در نجف اشرف بود. کیسه پول یک زائر غریب را مرد جیب بری دزدید، زائر پریشان و حیران شکایت خود را به امیرالمؤمنین علیه السلام نمود.

عفو از قاتل شهید امر به معروف و نهی از منکر( روزه خواری علنی و مزاحمت برای نوامیس)

 وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ

(ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.﴿۱۶۹ آل عمران ﴾

بخشی از گفتگوی پدر شهید محبی، شهید امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با روزه خواری علنی و مزاحمت برای نوامیس مردم است که قاتل پسر خود را بخشید تا در کنار درس امر به معروف، درس بخشش هم به مردم بدهد.

پدر شهید:
دوم ماه رمضان (سال 78 محله امام حسین(ع)تهران) بود، از مسجد به خانه آمدم که پسر بزرگم تلفنی به من خبر داد که به بیمارستان بوعلی بروم. به بیمارستان که رسیدم، دیدم همه فرزندانم به جز هادی آنجا هستند، چون هادی نزدیک بیمارستان بوعلی، مغازه الکتریکی داشت. سوال که پرسیدم، پسر بزرگم گفت هادی دعوا کرده و با چاقو او را زده‌اند، گفتم هادی اهل دعوا نیست، همیشه کارهایش را با خنده و گفت‌وگو کردن پیش می‌برد. چند ساعت بعد هم خبر شهادتش را به ما دادند.
به ما گفتند که هادی را دفن نکنیم تا مسائل حل شده و فضا آرام شود. خود ما هم فردای بعد از شهادت فهمیدیم که او «شهید امر به معروف و نهی از منکر» است. گویا هادی در حال رفتن به مسجد بوده که شخصی به نام حامد را می‌بیند که در ماه رمضان در حالی که سیگار می‌کشیده، مزاحم نوامیس مردم شده است. هادی به او تذکر می‌دهد که این کار را نکند، حامد هم هادی را تهدید می‌کند که شیشه‌های مغازه‌اش را خواهد شکست. پسرم توجه نمی‌کند و به مسجد می‌رود، در بازگشت حامد و 11 نفر از دوستانش جلو هادی را می‌گیرند و 11 ضربه چاقو به او می‌زنند که آخرین آن رگ شریان دست هادی را قطع می‌کند.

(امیدوارم فرزند شهیدم) ما را شفاعت کند و با شفاعتش ما از آتش جهنم نجات یابیم.
 (عفو و گذشت از قاتل فرزندمان) برای ما خیلی سخت بود. اما تلاش کردیم با این موضوع کنار بیاییم تا جایی که همسرم قبل از چهلم هادی قاتلش را عفو کرد. من هم لحظه‌ای که هادی را به خاک می‌سپردیم به خدا گفتم این قربانی را از ما قبول کن، ما این فرزندمان را در راه شما دادیم. در نهایت هم روزی که برای اجرای حکم رفته بودیم، قاتل را عفو کردم.

مشروح گفتگو در آدرس: namehnews.ir

مادری که بجای قصاص قاتل فرزندش به یک کشیده اکتفا کرد

رسولُ اللّهِ صلى الله علیه و آله:

مَن عَفا عِندَ قُدرَةٍ عَفا اللّهُ عَنهُ یَومَ العَثرَةِ.

هر کس هنگام قدرت [بر انتقام‏] گذشت کند، خداوند در روز لغزش از او در گذرد.
کنز العمّال: 7023.

خانم علی‌نژاد که به گفته خود او هیچ گاه قصد بخشش متهم به قتل را نداشت، اما پسرش دو بار در رویا از او خواست که این کار را بکند و دست آخر، پاسخ چاقو زدن به بدن ابوالفضل مقتول، یک سیلی به صورت بلال قاتل شد و نه طناب‌دار. بلال البته به زندان رفت تا دوران حبس خود را بگذراند ولی خانواده حسین‌زاده (علی‌نژاد) که نوجوان خود را از دست داده بودند قهرمان مردم شهر شدند؛ چراکه به جای انتقام راه بخشش را پی گرفتند.

نمونه دیگری از این حادثه وقتی بود که پدر شهید محبی، شهید امر به معروف و نهی از منکر، قاتل پسر خود را بخشید تا در کنار درس امر به معروف، درس بخشش هم به مردم بدهد.

عاقبت رباخواری/ داستان

فایل صوتی سخنرانی از حجت الاسلام والمسلمین عالی در حرم مطهر امام رضا علیه السلام پیرامون عواقب ربا خواری با ذکر یک داستان کوتاه در این موضوع

دریافت
حجم: 3.94 مگابایت

عاقبت رباخواری

حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود:

ثُمَّ مَضَیْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَقْوَامٍ یُرِیدُ أَحَدُهُمْ أَنْ یَقُومَ فَلَا یَقْدِرُ مِنْ عِظَمِ بَطْنِهِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ فَهُمُ  الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلَّا کَما یَقُومُ الَّذِی یَتَخَبَّطُهُ الشَّیْطانُ مِنَ الْمَسِّ وَ إِنَّهُمْ لَبِسَبِیلِ آلِ فِرْعَوْنَ یُعْرَضُونَ عَلَى النَّارِ غُدُوًّا وَ عَشِیًّا یَقُولُونَ رَبَّنَا مَتَى تَقُومُ السَّاعَةُ؟؟

شبى که مرا به معراج بردند... بر عده اى گذشتم که شکمهایشان به قدرى بزرگ بود که نمى توانستند از جاى خود برخیزند! از جبرئیل پرسیدم : اینان کیانند؟
گفت : اینها ربا خواران امت تو هستند که هرگاه عزم بر خواستن مى کنند، شیطان مزاحم آنها مى شود و همواره آنان را مى آزارد. سرنوشت اینان ، همچون سرنوشت آل فرعون است که شب و روز بر آتش عرضه مى شوند و آتش را بر آنان مى نمایانند و دائما فریادشان بلند است و مى گویند: قیامت کى برپا مى شود؟

بحار، ج 6، ص 240

عقوبت ترک یاری مظلوم/ عابدی که همچنان به زمین فرو مى‏ رود


شیخ طوسى از حضرت صادق علیه السّلام روایت مى‏کند که مردى پیر از عابدهاى بنى اسرائیل مشغول نماز بود که دید دو طفل خروسى را گرفتند و پرش را مى‏کنند و آن خروس ناله و فریاد مى‏کند. پس آن عابد همان‏طور مشغول نماز بود و آن حیوان را نجات نداد و از بچه‏ها جلوگیرى نکرد. پس خداوند به زمین وحى فرمود آن عابد را فروبر، و تا آخر دنیا فرومى‏رود.

گناهان کبیره ؛ ج‏2 ؛ ص70

درمان گناه با نسخه امیرالمؤمنین علیه السلام

درمان گناه با نسخه امیرالمؤمنین علیه السلام

کمیل یکى از یاران مخلص امیرالمؤمنین است ، مى گوید:
از امیرالمؤمنین (ع ) پرسیدم ، انسان گاهى گرفتار گناه مى شود و به دنبال آن از خدا آمرزش مى خواهد، حد آمرزش خواستن چیست ؟
فرمود:
حد آن توبه کردن است .
کمیل : همین مقدار؟
امام (علیه السلام ) نه !
کمیل : پس چگونه است ؟
امام : هرگاه بنده گناه کرد، با حرکت دادن بگوید استغفرالله .
کمیل : منظور از حرکت دادن چیست ؟
امام : حرکت دادن دو لب و زبان ، به شرط این که دنبال آن حقیقت نیز باشد.
کمیل : حقیقت چیست ؟
امام : دل او پاک باشد و در باطن تصمیم بگیرد و به گناهى که از آن استغفار کرده باز نگردد.
کمیل : اگر این کارها را انجام دادم از استغفار کنندگان هستم ؟

۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ . . . ۱۳ ۱۴ ۱۵
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
موضوعات
پیوندها

طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.