در ذیل به واقعه ای اشاره می شود که چند نکته مهمی را در بر دارد.
1. شرایط اجرای حد قطع دست دزد باید محرز شود.
2. اینکه اجرای حد یکی از راه های پاک شدن از گناه است.
3. لزومی ندارد که مجرم و گناه کار برای پاک شدن از گناه نزد قاضی و در دادگاه خود را مفتضح و به گناه خود اعتراف کند تا با اجرای حد پاک شود! بلکه بدون حد هم می شود با برگرداندن حق مردم و توبه پاک شد.
4. توبه کنندگان واقعی از محبان و شیعیان امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) مورد عنایت ویژه ایشان قرار خواهند گرفت.
و اما داستان
در عصر خلافت علی (علیهالسلام) غلام سیاهی به حضور امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) آمد و عرض کرد: من دزدی کردهام مرا پاک کن (یعنی با اجرای حدّ دزدی که بریدن چهار انگشت دست راست در مرحله اول هست حکم خدا را جاری فرما).
امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: شاید دزدی تو در غیر حرز (بر وزن فسق) باشد (چون یکی از شرائط دزدی که باید دستش را برید آن است که دزدی او در محل محفوظی مثل جیب یا دکانی که درش قفل است و... که به آن حرز میگویند، باشد) سپس علی (علیهالسلام) توجه خود را از او برگرداند.
او برای بار دوم اعتراف کرد و گفت: من دزدی کردهام (دزدی در حرز) مرا پاک کن. امیرمؤمنان (علیهالسلام) فرمود: شاید دزدی تو به مقدار حدّ نصاب (یعنی به اندازه چهار نخود و نیم طلای مسکوک یا به اندازه قیمت آن) نباشد، سپس علی (علیهالسلام) توجه خود را از او برگرداند.
غلام سیاه برای بار سوم اقرار کرد که: من دزدی کردهام. وقتی که علی (علیهالسلام) دریافت که او راست میگوید و شرائط دزدیای که حدّ دارد، در این دزدی هست، چهار انگشت دست او را از بیخ برید، و حکم الهی را جاری نمود. غلام سیاه، از خدمت علی (علیهالسلام) مرخص شد.
(در کوچه یا میدان و یا بازار) کنار مردم آمد و با احساسات پاک و با شور و نشاط به مدح علی (علیهالسلام) پرداخت و گفت: قطع یمینی امیرالمؤمنین، و امام المتقین، و قائد الغرّ المحّجلین، و یعسوب الدین، و سیّد الوصیین و... دست راستم را برید، امیرمؤمنان و پیشوای پرهیزکاران، و سرور و پیشتاز پیشقراولان، رئیس دین و سید اوصیاء الهی. او به همین عنوان به مدیحه سرائی ادامه میداد و همچنان در شاءن علی (علیهالسلام) سخن میگفت. امام حسن و امام حسین، از آنجا رد میشدند، از جریان آگاه شده و مدیحه سرائی غلام سیاه را شنیدند و سپس به حضور پدر بزرگوارشان علی (علیهالسلام) آمده و جریان را به عرض رساندند، علی (علیهالسلام) شخصی را به سوی او فرستاد و فرمود به او بگو هم اکنون نزد من بیاید. فرستاده علی (علیهالسلام) نزد غلام سیاه رفت و پیام علی (علیهالسلام) را رساند، او با کمال شور و شوق به حضور علی (علیهالسلام) آمد. علی (علیهالسلام) به او فرمود: من دست تو را قطع کردم ولی تو از من مدح میکنی؟!. غلام سیاه عرض کرد:ای امیرمؤمنان! مرا با اجرای حدّ الهی، پاک ساختی، پیوند حب و دوستی با تو در گوشت و خونم آمیخته است، اگر تو مرا قطعه قطعه کنی، از حب قلبیام که به تو دارم ذرّهای نمیکاهد. حضرت علی (علیهالسلام) (دید حیف است که چنین فرد پاک و مخلصی دست بریده باشد) از امداد غیبی الهی استمداد کرده و دعا کرد، و انگشتهای قطع شده او را به محل قطع گذاشت و از خدا خواست که دست او به حالت اول برگردد، دعای علی (علیهالسلام) مستجاب شد و دست غلام سیاه، موزون شده و به صورت اول سالم گردید.
در مناقب ابن شهر آشوب آمده است: ابن کوا به غلام گقت: علی دست تو را بریده و تو بر او ثنا میگوئی؟ او گفت: اگر مرا پاره پاره کند جز بر محبتم افزوده نشود! وقتی نزد حضرت علی (علیه السلام) آمدند، حضرت به ابن کوا فرمود: دوستان ما اگر آنها را قطعه قطعه کنند جز بر محبتشان بر ما افزوده نشود و همانا در میان دشمنان ما کسانی هستند که اگر کره و عسل به آنها بچشانیم جز بغض و دشمنی آنها نسبت به ما افزوده نشود.
سپس به امام مجتبی (علیه السلام) فرمود: برو عموی خودت آن سیاه پوست را بیاور، وقتی آورد، حضرت دست او را در جای خود نهاد و رداء بر آن کشید، سپس کلمات مخفی بیان کرد، دست او سالم شد! آن غلام که گویند نامش افلح بود در جنگها همراه حضرت میجنگید تا آنکه در نهروان شهید شد.
امیرمؤمنان علی (علیهالسلام):
لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَى أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ ص أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِق
اگر با شمشیرم بر بینى مؤمن بزنم که دشمن من شود، با من دشمنى نخواهد کرد، و اگر تمام دنیا را به منافق ببخشم تا مرا دوست بدارد، دوست من نخواهد شد، و این بدان جهت است که قضاى الهى جارى شد، و بر زبان پیامبر امّى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم گذشت که فرمود:
«اى على! مؤمن تو را دشمن نگیرد، و منافق تو را دوست نخواهد داشت.»
منابع: کتاب داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی و کتاب شگفتیهای امیرالمومنین (علیه السلام) / سید محمد نجفی یزدی و نهج البلاغه، حکمت 45.
- سه شنبه ۷ مهر ۹۴
- ۱۴:۲۳
- ۱۳۱۴
- ۰