امیر مؤمنان(علیه السلام) در میان گروهی از اصحاب بود که مردی خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ای امیر مؤمنان، من به نوجوانی دخول کرده ام، مرا تطهیر کن، امام(علیه السلام) فرمود:
به خانه ات برو، شاید صفرا بر تو غلبه کرده است(درحالت طبیعی نیستی که این گونه اقرار می کنی.) فردا دو باره خدمت حضرت رسید و عرض کرد: ای امیر مؤمنان به نوجوانی دخول کرده ام، مرا تطهیر کن. امام فرمود: اذهب الی منزلک لعل مرارا هاج بک.
آن مرد سه بار پس از مرتبه اول، این اقرار خود را تکرار کرد و در مرتبه چهارم حضرت به او فرمود:
ای مرد، رسول خدا در مورد مثل تو، سه حکم قرار داده، هر کدام را که می خواهی برگزین.
عرض کرد: یا امیر مؤمنان آن سه چیست؟ فرمود:
ضَرْبَةٌ بِالسَّیْفِ فِی عُنُقِکَ بَالِغَةً مَا بَلَغَتْ أَوْ إِهْدَاءٌ مِنْ جَبَلٍ مَشْدُودَ الْیَدَیْنِ وَ الرِّجْلَیْنِ أَوْ إِحْرَاقٌ بِالنَّار
وارد کردن ضربه شمشیر به گردنت تا هر کجا برسد، پرت کردن از کوه با دست و پای بسته، سوزاندن با آتش.
عرض کرد: ای امیر مؤمنان، کدام یک شدیدتر است؟ فرمود:سوزاندن با آتش.
عرض کرد: ای امیر مؤمنان، من همین سوزاندن با آتش را برگزیدم.
آن گاه امیر مؤمنان به آن مرد فرمود:
خُذْ لِذَلِکَ أُهْبَتَکَ