گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

بیماری گناه، راه‌های پیشگیری و درمان /درسهایی از قرآن حاج آقا قرائتی(2 جلسه)-متن و صوت

  • ۱۸۶۶ نمایش
  • جلسه(1)
    بسم الله الرحمن الرحیم
    «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
    موضوع بحث: گناه‌شناسی و فرار از گناه. انواع گناه، انواع فرار، راه فرار، چطور آدم گناهکار می‌شود. چه کنیم که نشویم؟ وظیفه‌ی ما چیست؟
    گناه یک بیماری است
    بحث امروز ما این است که گناه یک بیماری است. بیماری گناه با بیماری جسمی یک تفاوت‌هایی دارد که اینجا من خدمت شما بگویم. حدود بیست تفاوت دارد که اول بدانیم بیماری است. چون گاهی آدم گناه می‌کند، می‌گوید: طوری نیست. چیزی نیست. ببینید یک پشه که در اتاق می‌آید، می‌گوییم: چیزی نیست. اما اگر بگوییم: آقا این پشه نبود، مار بود. مار! حساس می‌شود. ما گاهی وقت‌ها بیماری‌های بدنی را بیماری می‌دانیم. بیماری‌های روحی را بیماری نمی‌دانیم. چون بیماری نمی‌دانیم سراغ مداوایش هم نمی‌رویم. حالا موضوع بحث ما این است.
    بیماری روحی، بدتر از بیماری جسمی
    گناه بیماری است و گناهکار بیمار است. یک روایت داریم که می‌فرماید: «إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَة» (بحارالانوار/ج69/ص53) بی‌پولی، یک بلا است. خیلی خوب، «وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْبَدَن‏» بدتر از بی‌پولی بیماری بدن است. «وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ» بدتر از بیماری جسمی، بیماری قلبی است. بی‌پولی بد، بدتر از بی‌پولی بیماری، بدتر از بیماری، گناهکار شدن. «وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَال‏» نعمت‌، پول داشتن است. «وَ أَفْضَلُ مِنْ سَعَةِ الْمَالِ صِحَّةُ الْبَدَن‏» بهتر از پول داشتن، سلامتی است. «وَ أَفْضَلُ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْب‏» بهتر از سلامتی تقوا است.
    پس یک منحنی رو به بالا و پایین هست. بی‌پولی، بدتر از آن، بیماری، بدتر از آن خلافکاری. از آن طرف سر بالا. سرمایه نعمت است. بالاتر از سرمایه، سلامتی جسم، بالاتر از سلامتی جسم، تقوا است. بی‌پولی، بیماری، خلافکاری، بد، بدتر، بد بدتر! کامل، کامل‌تر، کامل کامل! حدیث است.
    این آیه را حفظ کنید. «فی‏ قُلُوبِهِمْ مَرَض‏» (بقره/10) اینها مرض قلبی دارند. چه کسی ندارد؟ نمی‌تواند یک کسی را که ببخشد. حالا یک جسارتی کرده، او را ببخش. نمی‌توانم او را ببخشم. حریف خودم نمی‌شوم. نمی‌توانم، یعنی مثل لکی که به پارچه می‌افتد دیگر هرچه صابونش می‌زنی، پاک نمی‌شود. این بیماری است.
    قرآن می‌فرماید: «إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ» (شعراء/89) کسانی که با قلب سالم، با روح پاک، تکبر ندارند. وقتی به او می‌گویند: این عیب را داری، می‌گوید: چشم! نمی‌گوید: من این عیب را دارم؟ خودت این عیب را داری. ننه‌ات این عیب را دارد. بابات این عیب را دارد. جد و آبادت! بابا... از چیزی نمی‌گذرد. مثل کسانی که روده‌ی تنگ دارند. اینهایی که روده‌شان تنگ است، یک هسته انار در آن گیر می‌کند. لاستیک دوچرخه چون ضعیف است در یک دست‌انداز، تاب برمی‌دارد. لاستیک تراکتور از همه موج‌ها رد می‌شود و تاب هم برنمی‌دارد. بعضی‌ها روحشان بزرگ است، مثل لاستیک تراکتور. بعضی‌ها روحشان کوچک است، مثل لاستیک دوچرخه! این سعه صدر، حالا فحش داده، خلاص! ماه رمضان، مگر ماه عفو خدا نیست؟ اگر خدا میلیون میلیون می‌بخشد، حالا من هم تک تک ببخشم.
    نکاتی که هست:
    1- بیماری را سبک نشماریم.
    نگوییم: حالا شوخی کردیم. ببین شوخی کردی ولی آبروی یک کسی رفت. چه بگویی، شوخی کردم و چه بگویی جدی کردم، با این شوخی طرف خراب شد. مثل اینکه من یک طلا بردارم، مثلاً یک سیخ طلایی، در چشم کسی بزنم. بگوید: آخ کور شدم. بگویم: طلا بود. حالا یا طلا بود، یا میخ بود. ما کور شدیم. نمی‌شود گفت: حالا طلا بود. چه طلا بود، چه میخ بود، کور شد! چه شوخی بود، چه جدی! آبروی طرف رفت. بیماری را سبک نشماریم.
    2.گاهی وقتها تعلل در درمان دیگر قابل جبران نیست!!
    گاهی وقت‌ها دکتر می‌گوید که: چرا دیر آمدی؟ اگر زودتر آمده بودی... خود بنده پارسال دو سه روز که روزه گرفتم، دکتر گفت: دیگر نباید روزه بگیری. قندت بالا است، خطرناک است. گفتیم آخر، گفت: ببین تقصیر خودت است. اگر قبل از ماه رمضان می‌آمدی، من قند تو را کنترل می‌کردم روزه‌هایت را می‌گرفتی. دیر آمدی حالا باید روزه بخوری. گاهی وقت‌ها می‌گویند: دیر آمدی. همین که این دختر و پسر، شما نگاه می‌کنید در معرض خطر هستند، آنها را حفظ کنید. نگویید: حالا جوانی است. حالا اینها بچه هستند. این که می‌گوییم: بچه هستند. بچه نیست، خوب هم می‌فهمد.
    گاهی وقت‌ها می‌بینی خانم راه می‌رود، می‌گوییم: خانم این دخترت، خیلی بد وضعی دارد. می‌گوید: هنوز نه سالش نشده، این یک ماه دیگر نه سالش می‌شود. خانم! اگر یک کسی سیگار می‌کشد، یا تریاک می‌کشد، بگوییم: آقا این هفت ماه دیگر 15 ساله می‌شود، به او می‌گویم: نکش. آخر اگر کسی معتاد به تریاک شد دیگر نمی‌شود گفت: بایست! ترمز نیست که پایمان را بگذاریم بایستد. اگر روح به یک چیزی عادت کرد، دیگر برگشتن این مشکل است.
    حدیث داریم وقتی بچه سه ساله می‌شود این کلمه را به او یاد بدهید «لا اله الا الله»! هفت ماه و بیست روز که گذشت، می‌شود سه سال و هفت ماه و بیست روز. بگویید: محمد رسول الله! (صلوات حضار) همینطور قدم به قدم، بعد او را بنشان نماز تو را ببیند. بعد صورتش را بشوید. ماه رمضان که هست بگو: خوب می‌خواهیم برویم افطار کنیم. همان ناهار هم که به او می‌دهی بگو: ببین تا حالا روزه بودی، الآن افطار کن. بعد از ناهار بگو: خوب حالا روزه باش. دوباره عصر آب می‌خواهد، به او آب بده و بگو: افطار کن. یعنی کلمه‌ی روزه، کلمه‌ی افطار، از بچگی. امامان ما می‌گفتند: ما بچه‌هایمان را از هفت سالگی به نماز وادار می‌کردیم. نمی‌شود دختر تا ده روز به نه سالگی‌اش لخت در خیابان برود، بعد سر نه سالگی بگوییم، به راست راست، به چپ چپ! پادگان که نیست. این را معتاد کردی. دیگر این حجابدار نمی‌شود. بیماری را، مرض را جدی بگیرید. کوچک نشمارید.
    3- گاهی مرض واگیر دار است.
    یک کلمه‌‌ای که مرد به خانمش می‌گوید، یا خانم به مرد می‌گوید در خانه، که این کلمه زشت است، بچه یاد می‌گیرد. بچه نگاه می‌کند و دید مامان به بابا چه گفت. بابا به مامان چه گفت. حرف نزن، خوب این تشر را بچه یاد می‌گیرد. واگیردار است. این هم فردا در خانه‌ی شوهرش می‌گوید: حرف نزن! گاهی بیماری واگیر است. در محیط بیماری نرویم. اگر گفتند این بیمارستان، مثلاً گاهی می‌گویند: آقا اصلاً با این لباس نمی‌توانی در فلان اتاق بیمارستان بروی. این دختر برود خانه‌ی دختر عمویش و برگردد طور دیگری می‌شود. این خانم برود خانه‌ی برادرش و برگردد واگیر می کند. بعد می‌آید می‌گوید: این چه زندگی است؟ شوهر خواهر من ماشین خریده، شوهر خواهر من خانه خریده. شوهر خواهرم... هی شوهر خواهرش را می‌زند در کله‌ی شوهرش! بعضی وقت‌ها بیماری واگیر دارد. باید از محیط بیماری دور شویم. از محیط بیماری دور شوید. می‌دانی که اگر با این رفیق شوی، این تو را آلوده می‌کند. دیگران هم آلوده کرده است.
    4- بیمار را ملامت نکنید.
    دکتر وقتی بالای سر بیمار می‌آید، نمی‌گوید: خاک بر سرت کند. بدبخت، ذلیل، بابا بیمار است، مسخره‌اش نکن. بیماری‌اش را دوا کن. به بیمار توهین نکنید. به خلافکار هم، خلافکار را توبیخ نکن. رفتی کفتر پرانی می‌کنی؟ خاک بر سرت کنند، در پشت بام کفتر پرانی می‌کنی؟! ببین آن عشقی که در سر او است، در سر تو هم باشد تو هم می‌روی پشت بام. بیمار را ملامت نکنید. گناهکار را ملامت نکنید.
    از قرآن بخوانم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «قالَ إِنِّی لِعَمَلِکُمْ مِنَ الْقالینَ» (شعرا/168) من با خودت خوب هستم، عملت خوب نیست. حدیث داریم خداوند آدم‌هایی را دوست دارد، عمل آنها را دوست ندارد. می‌گوید: این بنده‌ی خوب من است. منتهی حالا این کلمه را نباید بگوید، این حرف را نباید بزند. این غذا را نباید بخورد. من این را دوست دارم. حدیث داریم. که خدا می‌گوید: من افرادی را دوست دارم. کارش خراب است ولی خودش آدم خوبی است. مثل اینکه یک خانه‌‌ی خرابی است، ولی خوب لوسترش خوب است، قالی‌اش خوب است. چیزهای در خانه خوب است، حالا خشت‌هایش پوسیده است. یا به عکس! خانه سالم است، حالا مثلاً این کثیف است.
    5- بعضی بیماری‌ها ناپیدا است، یا علائم آن دیر پیدا می‌شود.
    بعضی بیماری‌ها ناپیدا است. بعضی گناهان ناپیدا است. آدم گناه می‌کند، ناپیدا است. توجیه هم می‌کند می‌گوید که: خواهر و برادر هستیم. به هوای اینکه خواهر و برادر هستیم، دیگر حالا با هم می‌گویند و می‌خندند، خوب این خواهر و برادری یک سرپوش است. بعضی بیماری‌ها پیدا نیست. آدم خودش هم نمی‌فهمد.
    خدا شهید مطهری را رحمت کند. من این حرف را از ایشان شنیدم. در کتاب‌هایش ندیدم ولی از خودش در یک جایی بودیم شنیدم که می‌گفت: هرکس می‌خواهد ببیند بیمار هست یا نه، ببیند چه خوابی می‌بیند. خیلی آدم‌هایی که در روز خیلی هم آدم‌های خوب و مقدس و محترمی هستند، در خواب می‌بیند کشت، برد، زد. یک کارهای بدی کرد. اینکه در خواب این خواب را می‌بیند، پیداست این همان است. اگر در بیداری دست از پا خطا نمی‌کند در رودروایسی گیر کرده است.
    الآن نرخ بنده چند است. شما حجت‌الاسلام هستی، معلم قرآن هستی، آخوندی، ریش سفید هستی، خوب همه‌ی اینها هست. بعد شما می‌گویی: آقای قرائتی این گوسفند را تقسیم کن، گوشتش را تقسیم کن. تا گوسفند را می‌کشم گوشتش را تقسیم کنم، کبابی‌اش را می‌برم در یخچال برای خودم! می‌گویند: اُ... دیدی چه شد؟ در تقسیم یک بزغاله عادل نبودی. همه‌ی اینکه صل علی محمد، یار امام خوش آمد! همه پوچ! یک بز به تو دادند تقسیم کنی، کبابی‌هایش را برای خودت برداشتی. نرخ تو یک بزغاله است. حدیث داریم هرکس می‌خواهد ببیند نرخش چند است، ببیند کجا خلاف می‌کند. اگر سر یک بز خلاف کرد، یک بزغاله! اگر نه، من برای بزغاله گناه نمی‌کنم، اگر یک سکه بیاید شاید چند تا دروغ بگویم. پس شما هم یک سکه می‌ارزی. اگر گفت: نه، من اگر ده تا سکه هم بدهند یک دروغ می‌گویم. پس شما هم ده سکه می‌ارزی. امیرالمؤمنین چقدر می‌ارزد؟ امیرالمؤمنین فرمود: اگر کره‌ی زمین را به من بدهند خلاف نمی‌کنم. «اقالیم سبعه» اگر حکومت دنیا را به من بدهند، خلاف نمی‌کنم. یعنی نرخ من از دنیا بیشتر است. آدم هم هست یک بستنی به او بدهی شانزده تا دروغ برایت می‌گوید.
    6- تلقین، بیماری می‌آورد.
    گاهی آدم یک حرف‌هایی را می‌گوید و می‌گوید، تلقین می‌کند. من یک شب در اتاق نشسته بودم. خانواده هم نبود. فقط من بودم و پاسدارم. دو نفری، با پاسدارم شوخی کردم. گفتم: آقای پاسدار، یک بیماری داریم، یک جنون داریم، جنون ادواری، یعنی آدم در یک لحظه، یک سه دقیقه دیوانه می‌شود. یک هفت دقیقه دیوانه می‌شود. در یک لحظه دیوانه می‌شود. نکند امشب تو یک پنج دقیقه دیوانه شوی، در خانه هیچ‌کس نیست بلند شوی من را بکشی. جنون لحظه‌ای نکند امشب بیاید، هیچ‌کس در خانه نیست. گفت: نه، خواهش می‌کنم. این حرف‌ها چیه؟
    شام خوردیم و خوابیدیم، یک مدتی که خوابیدیم دیدم این پاسدار صدا می‌زند. حاج آقا حاج آقا، بلند شو! گفتم: چه کار داری؟ گفت: بلند شو در اتاق برو و آن در را هم ببند. مثل اینکه آن جنون ادواری دارد می‌آید. (خنده حضار) گاهی وقت‌ها تلقین بیماری، بیماری می‌آورد.
    7- پرهیز بهتر از درمان است.
    این هم یک مورد. نمی‌دانم چند مورد شد؟ من شماره‌ام هفتم است. هفتم درست است. پرهیز بهتر از درمان است. یعنی قبل از آنکه آدم مریض شود، پرهیز کند.
    8- شیوه‌ی ستیز و گریز، در برابر بیماری گناه
    راه بیمار نشدن ستیز و گریز است. چه کنیم بیمار نشویم؟ گاهی باید خودمان را تقویت کنیم. گاهی باید فرار کنیم. آدم خودش شل باشد مبتلا می‌شود. باید بروی جایی که مگس نباشد، یا باید با این باد زن این مگس را بلند کنی. بنشینی آرام، مگس می‌نشیند. راه بیمار نشدن، ستیز و گریز است. بعضی‌ها خودشان سالم هستند، ولی بیماری را منتقل می‌کنند. مثلاً یک شبهه‌ای است خودش جوابش را دارد. اما هرکس را می‌بیند می‌گوید: خوب، یک سؤالی از تو می‌کنم ببینم جوابش را می‌دانی؟ یک سؤال می‌کند این شبهه را القاء می‌کند. خودش جواب را بلد است، اما این شبهه را القاء می‌کند. یا می‌گوید یک سؤالی می‌کند. حالا یا روی منبر، یا سر کلاس، یا در دانشگاه، یک سؤالی را القاء می‌کند بعد می‌گوید: بروید جوابش را پیدا کنید. خوب این شبهه را گرفت، اما ممکن است جوابش را پیدا نکند. این خودش سالم است چون جواب سؤال را بلد است. اما وقتی القاء می‌کند، این مهم است.
    اصلاً گاهی وقت‌ها سؤال‌ها ایجاد استرس می‌کند. به یک آقایی گفتند: شما شب‌ها که می‌خوابی ریش‌هایت روی لحاف است، یا زیر لحاف؟ یعنی اینطور می‌خوابی یا اینطور؟ گفت: والله ما می‌خوابیم و اصلاً به این حرف‌ها توجه نداریم. حالا امشب امتحان می‌کنم. رفت و خوابید و گفت: من هرشب اینطور می‌خوابم. هر شب اینطور می‌خوابم. اینطور می‌خوابم، اینطور می‌خوابم. گفت: خدا لعنتت کند با این سؤالت. خواب را از سر ما بردی. گاهی وقت‌ها اسمش را هم پژوهش می‌گذارند.
    یک کسی می‌خواست یک کسی را خراب کند. گفت: آقایان ایشان بسیار آدم شریفی است. بسیار آدم دانشمندی است. بسیار آدم دلسوزی است. بسیار، بسیار، بسیار! اما این هم که می‌گویند: پدرش بهایی است، من تحقیق کردم دروغ است. می‌گویند: اِ... این پدرش بهایی است؟! او گفت: دروغ است ولی همین حرف شیطنت بود.
    برگزاری مناظره، به جای القای شبهه
    اگر کسی راجع به اسلام شبهه‌ای دارد، بگو: آقا شبهه‌ات سر جایش. اجازه بده من یک اسلام شناس دعوت کنم، تو پنج دقیقه اشکالت را بگو. آن اسلام شناس هم پنج دقیقه جوابش را بدهد، من به عنوان یک جوان دو تا پنج دقیقه را گوش می‌دهم، هرکدام را پسندیدم انتخاب می‌کنم. اینکه تو در دانشگاه آمدی، یا سر کلاس، یا چهار تا آدم ضعیف‌تر از خودت پیدا کردی، حرفت را می‌زنی این پیداست کلک است. تو اگر می‌خواهی واقعاً تحقیق کنی لامپ را روشن کن ببینیم چطور می‌رقصی؟ در تاریکی میی‌گویی: خوش رقص هستم. من که نمی‌توانم جوابت را بدهم. تو پیش بی‌سواد تر از خوت آمدی القاء می‌کنی.
    یک خانمی را به یک شوهر کوری دادند. این خانم هرشب، به شوهرش که چشم‌هایش بسته بود می‌گفت: شوهر حیف تو که چشم نداری. اگر بدانی من چه شکلی دارم. یک شب از صورتش می‌گفت، یک شب از بازویش می‌گفت. یک شب از سینه‌اش می‌گفت. یک شب از قد و بالایش می‌گفت. شوهر هم هی تحمل کرد، یک ماه، دو ماه، خسته شد. گفت: خانم! دو سه ماه است، زن من شدی. هرشب از زیبایی خودت می‌گویی. من که چشم ندارم تو را ببینم. اما اگر اینقدر خوشگل بودی، چشم‌دارها تو را برده بودند. (خنده حضار) همین که تو را برای من گذاشتند، پیداست دروغ می‌گویی.
    اگر یک استاد دانشگاهی، یا یک معلمی، یا یک دانشجویی، یا یک زنی، مردی، آخوندی، هرکس، اگر دارد یک اشکالی به کسی می‌کند، بگو: آقاجان، من که نمی‌توانم جواب بدهم ولی اگر تو خوشگل بودی، نمی‌آمدی سر کلاس به من بگویی. همین که سر کلاس به من می‌گویی، همین دلیل بر این است که حرف تو درست نیست. دفتر تبلیغات قم 200 تا شماره تلفن دارد، 200 تا هم پاسخ به سؤالات است. تو اگر مرد هستی خوب زنگ بزن از دفتر تبلیغات بپرس. اینکه به من می‌گویی، پیداست یک چیزی می‌شود. یعنی گاهی وقت‌ها بیماری را افرادی انتقال می‌دهند.
    فیلم می‌سازد، خودش پیرمرد است، سنش بالا است. تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد. اما این فیلم بچه‌ها را خراب می‌کند. نباید بگوید: من چیزی نشدم. خوب تو از سنت گذشته است. این آهنگ برای این بچه خطرناک است. گاهی وقت‌ها یک آهنگی برای یک نفر حرام است. ممکن است برای دیگری حلال باشد.
    اگر شما به یک کسی نگاه می‌کنی، دوستش داری. یک طوری که نگاهش می‌کنی، ولو ممکن است او زشت باشد. آن زشتی هم که شما دوستش داری، برای شما نگاه کردنش حرام است. بابا اینکه خوشگل نیست، این را دوست داری؟ اَه... بابا جان، چه اه، چه به! من حساسیت دارم، با نگاه به این گرفتار می‌شوم. نباید بگویی: همه می‌گویند: زشت است. اگر همه‌ی دنیا هم می‌گویند... اگر شما به کاهگل نگاه کردی، خوشت آمد. شما حق نداری به کاهگل نگاه کنی. ممکن است یک آهنگی روی مغز اثر بگذارد، هرکسی ضامن خودش است. آخر بعضی‌ها می‌گویند که اینکه خوشگل نیست، خوب خوشگل نباشد. در بودن با این درد سر پیدا می‌شود.
    اگر شما یک بلال درست کردی بخوری. خوب بلال که قیمتی نیست. بلال که طلا نیست. بلال است دیگر. ولی اگر افرادی هستند که نگاهش به این بلال بخورد که تو در خانه داری بلال درست می‌کنی با شوهرت می‌خوری، این چشمت می‌زند. چشم زخم را اسلام قبول دارد. البته نه اینکه حالا سوء ظن داشته باشیم، هان! این چشمش شور بود. اما اصل چشم زخم درست است. بر خلاف عطسه است. عطسه که می‌گویند: عطسه کردی صبر کن، دروغ است. حدیث داریم عطسه کردی عجله کن. می‌گویند: سیزده نحس است. دروغ است. سیزده نحس نیست. حضرت امیر سیزده رجب به دنیا آمد. بعضی چیزها دروغ است. عطسه کردی صبر کن، دروغ است. سیزده نحس است، دروغ است. زن از دنده‌ی چپ درست شده دروغ است. ایشان بد اخلاق است برای اینکه صبح از دنده‌ی چپ بلند شده، دروغ است. ما دروغ خیلی داریم. اما در همه‌ی اینها چشم زخم درست است. اگر شما بلال می‌خوری و می‌دانی ممکن است یک کسی همین بلال را هم ندارد، نگاهش به شما بخورد، که شما نصف بلال را خوردی و نصفش را به خانم دادی، همین که یک بلال را با خانمت تقسیم می‌کنی، یک نگاهی کند و آه بکشد، ممکن است آه این شما را بگیرد. روبروی او بلال هم نمی‌شود خورد. نگو: حالا طلا که نبود، قالی ابریشمی که نبود. برج که به هم ندادیم. مزرعه که ندادیم، یک بلال به هم دادیم. بابا! این بلال در چشم او حساسیت به وجود می‌آورد. شما باید نگاه کنی، حساسیت. این جاهایش فرق می‌کند.
    9- بعضی سالمند هستند ولی بیماری را منتقل می‌کنند.
    10- با خواندن کتاب نمی‌توان درمان کرد، باید به پزشک مراجعه کرد.
    بیمار نگوید: آقا کتاب خواندم. بعضی‌ها می‌گوییم: آقا شما با یک عالم ربانی تماس گرفتی؟ می‌گوید: نخیر! من خودم تحصیل کرده هستم، کتاب مطالعه می‌کنم. همینطور که کتاب خالی کافی نیست، باید به پزشک مراجعه کنیم، مطالعات خالی هم کافی نیست. باید به خود اسلام شناس مراجعه کنیم. همه‌ی ایرانی‌ها باید تلفن یک اسلام شناس در جیبشان باشد. به خاطر اینکه تا یک شبهه شد، بگوید: الو! سلام علیکم. یک شبهه‌ای است کسی آورده لطفاً در تلفن جواب مرا بدهید. به خصوص دانشجوها و دبیرستانی‌ها.
    11- محاسبه اعمال در دنیا، پیش از حساب قیامت
    هرچند مدتی باید انسان خودش را چکاپ کند. چطور؟ در قالب محاسبه مرتب! «حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا» (بحارالانوار/ج4/ص310) امام کاظم فرمود: اگر هرکسی شب به شب یک نگاهی به کار روزانه‌اش نکند که چه کرده است، این شیعه‌ی کامل نیست. شب که می‌خواهید بخوابید، یکی دو دقیقه بگویید خوب از صبح که بلند شدم، چه کردم؟ چطور اگر یک پولی داشته باشی، می‌گویی: خوب این پول، آن مقدارش کجا، آن مقدار... چطور حساب پولت را می‌کنی شب به شب؟ همینطور که حساب پولتان را می‌کنید، شب که می‌خواهید بخوابید، دو دقیقه از روی ساعت، امروز صبح که بلند شدم، ببین چه کردی؟ اگر کار خوب کردی، الحمدلله! اگر کار خلاف کردی، عذرخواهی کن. آنوقت حدیث داریم کسی که غروب به غروب، شب به شب خودش را محاسبه کند، در قیامت خدا می‌گوید: این را حسابش را رسید. چون این در دنیا خودش از خودش حساب کشید. چون خودش از خودش حساب کشید دیگر ما از او حساب نمی‌کشیم. محاسبه، چون اگر آدم محاسبه نکند، از دست در می‌رود. دیگر کار از کار گذشت.
    ما چند رقم چکاپ داریم. حالا یک بحثی دارم راجع به چکاپ، چکاپ اعتقادی، حضرت عبدالعظیم حسنی، شاه عبدالعظیم، به امام دهم فرمود: من می‌خواهم عقایدم را به شما بگویم. ببین درست است؟ من عقیده‌ام راجع به توحید این است. راجع به نبوت این است. عقیده‌ی من این است، این است، این است. حضرت هادی فرمود: «انت ولینا حقا» حقاً که تو شیعه‌‌ی درجه یک هستی. عقیده‌اش را گفت. مسائل سیاسی را چکاپ کنید. مسائل فرهنگی را چکاپ کنید. حالا یک بحث چکاپ دارم انشاءالله در همین بحث گناه می‌گویم.
    چطور ماشین‌تان را قبل از سفر چکاپ می‌‌کنید. خودمان را هم قبل از سفر مرگ چکاپ کنیم. واقعاً این پول‌هایی که گرفتم حلال است؟ الآن من پیر شدم یک سرمایه‌ای دارم. می‌خواهم بمیرم، من رفتم از مسؤول مرده‌ها پرسیدم. که آقا بیشتر افرادی که می‌روند در چه سن و سالی هستند؟ گفت: بیشتر مرده‌ها بین 60 تا 70 هستند. الآن خود بنده در این ده سال هستم. بین 60 تا 70. بالاخره حالا این زندگی که داری از کجا آوردی؟ پولت از کجاست؟ خمسش را دادی؟ زکاتش را دادی؟ به فامیل رسیدی؟ به فقرا رسیدی؟ حلال بود؟ حرام بود؟ به کسی بدهکار نیستی؟ چطور وقتی می‌خواهید یک مسافرت بروید ماشینتان را می‌دهید چکاپ کند، بالانس کند. آبش، گازش، بنزینش...
    12- محروم شدن از بهشت، به خاطر بیماری‌های روحی
     بیماری جسمی ما را از حیات موقت و لذت موقت محروم می‌کند. اما بیماری روحی ما را از بهشت و زندگی دائمی. بیماری جسمی گاهی سبب تضرع و تذکر می‌شود ولی بیماری روحی سبب سقوط می‌شود. آدم جسمش بیمار شود، یک یا الله می‌گوید. درد می‌کند. امیرالمؤمنین یکی از دندان‌هایش درد گرفت خیلی اذیتش کرد. گفت: خدایا! الحمدلله، یک ذره استخوانم درد گرفته اینطور اذیت شدم. حالا اگر همه استخوان‌های بدنم درد می‌گرفت چه می‌شد؟ یعنی انسان در بیماری جسمی یک یا الله می‌گوید. تضرعی، گاهی وقت‌ها بیمار است، مشرک است، متکبر است، حسود است، بخیل است، یک بیماری‌هایی دارد، و دارد از زندگی بهشت و ابدی محروم می‌شود، خودش هم خودش را حساب نمی‌کند.
    «الذُّنُوبُ الدَّاء» (غررالحکم/ص194) حدیث داریم گناه بیماری است، «وَ الدَّوَاءُ الِاسْتِغْفَار» استغفار است. ماه رمضان هم ماه استغفار است. راست بگوییم: خدایا ما را ببخش، خدا ما را می‌بخشد. خدا زود راضی می‌شود. در دعای کمیل داریم «یا سریع الرضاء» می‌گوید: اوه... من خیلی گناه کردم. خدا زود راضی می‌شود.
    دو تا برادر مسجد رفتند. یکی اهل نماز بود، یکی تارک الصلاة. رفتند در مسجد و برگشتند خدا تارک‌الصلاة را بخشید، اهل نماز را نبخشید. چرا؟ برای اینکه اهل نماز وقتی مسجد می‌رفت غرور داشت. تارک‌الصلاة وقتی می‌خواست در مسجد برود، خجالت می‌کشید. گفت: خدایا من یک بنده‌ی فراری هستم. فراری آمده است. همین که گفت: من فراری هستم خدا او را بخشید. اقرار کنیم خدایا من بد هستم. خدا زود راضی می‌شود. غفور است، غفور رحیم است. آخر بعضی‌ها را از زندان می‌بخشند، دیگر به او محبت نمی‌کنند. خدا هم می‌بخشد و هم مهربانی می‌کند.
    خوب می گویند: تمام شد، حرف‌های من تمام نشد.
    خدایا، توفیق بده ما خودمان را چکاپ کنیم، کنترل کنیم، محاسبه کنیم، از خودمان غافل نباشیم. خدایا وقت لغزش دست ما را بگیر. لغزش‌های گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز. اگر می‌خواهید خدا شما را ببخشد، شما هم دیگران را ببخشید. این کُدش است. قرآن می‌گوید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا» (نور/22) همدیگر را ببخشید. «أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ» (نور/22) مگر نمی‌خواهی خدا تو را ببخشد؟ اگر می‌خواهی خدا تو را ببخشد، تو هم مردم را ببخش. حالا یک چیزی گفته، یک فحشی، غیبتی، یک سیلی زده، یک پولی خورده، دیگر قورتش بدهید. گیر ندهید. گیر ندهید تا خدا هم به ما گیر ندهد.
    «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

    تاریخ پخش:  09/05/91
     ذخیره _PDF

    جلسه(2)
    بسم الله الرحمن الرحیم
    «الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
    درباره‌ی گناه، جلسه‌ی قبل گفتیم که گناه یک بیماری است. حدیث داریم بی‌پولی بد چیزی است. بدتر از بی‌پولی بیماری جسمی است. بدتر از بیماری جسمی، بیماری قلبی است. یعنی گناه کردن. مرض را نباید کوچک شمرد. گاهی مرض واگیر دارد. از محیط بیماری باید دوری کنیم. بیمار را ملامت نکنیم. بعضی بیماریی‌ها ناپیدا است. علائم آن دیر پیدا می‌شود. تلقین بیماری، بیماری می‌آورد. پرهیز بهتر از درمان است. بعضی ها خودشان سالم هستند ولی بیماری را منتقل می‌کنند. نکاتی را عرض کردیم. ولی چیزهای دیگر هم هست.
    گاهی بیماری آنگونه پیشرفت می‌کند که درمان ندارد. حدیث داریم انسان گناه که می‌کند در روحش یک اثری می‌شود و این هی توسعه پیدا می‌کند، توسعه پیدا می‌کند تا تمام روح را می‌گیرد. مثل دود! اگر دود یکجایی آمد، اگر درها را باز نکنی بیرون برود، این دود کل سالن را سیاه می‌کند. ولذا باید بیماری را جلوی پیشرفتش را هم گرفت. حالا بعضی از بیماری‌ها درمان ندارد. بعضی‌ها درمان دارد ولی باید یک عضوی قطع شود. بعضی‌ها خیلی سنگین است باید با یک پول سنگینی بیماری را دوا کرد.
    1- رجوع به متخصص در درمان بیماری‌های روحی
    در بیماری سراغ غیر متخصص رفتن غلط است. از برکات جمهوری اسلامی، بحمدلله به لطف خدا رشد پزشکی ما است. در زمان شاه جوان‌ها یادشان هست، یا نسل نمی‌دانم. دکترهای ما در خیلی از شهرهای کوچک و روستاها، از هند و پاکستان بودند. الآن به لطف خدا رشد پزشکی ما طوری است که از کشورهای خارج هم به اینجا می‌آیند و درمان می‌کنند. پزشکی ما رشد کرده است. دیگر الآن با این همه پزشک نمی‌توانیم سراغ غیر متخصص برویم. مگر بیماری‌های ساده! همینطور که در بیماری سراغ متخصص می‌رویم، در گناه هم باید سراغ کارشناس برویم. خیلی‌ها ممکن است تابلو بزنند، مشاوره، مشاوره، ولی از اسلام خبر ندارند. مشاور اصلی ما انبیاء هستند. چون از طرف خدا آمده‌اند، خدا می‌داند چه ساخته است. چون خدا می‌داند چه ساخته می‌گوید: این غذا را بخور «کلوا» این غذا را «لا تَأْکُلُوا» نخور. حتماً شنیده‌اید. احتمال زیاد می‌دهم که گفته باشم. حالا نمی‌دانم گفتم یا نگفتم. اگر هم گفتم، یکبار دیگر هم بشنوید.
    آن کسی که مرا خلق کرد و خوک را خلق کرد، فرمود: گوشت خوک در این معده نرود. غربی‌ها خوردند و ما مسلمان‌ها نخوردیم. گوشت خوک حرام است! نخوردیم و نخوردیم تا تقریباً 50، 60 سال پیش گفتند: که گوشت خوک کرم کدو و تَرشین تولید می‌کند. گفتیم خوب ما قبل از آنکه شما به این پی ببرید، دین ما گفته بود نخورید، ما هم نخوردیم. دوباره می‌گویند: بخورید. می‌گوییم: دیگر چرا؟ می‌گوید: در فلان درجه حرارت کرمش را می‌کشیم. به پیغمبر می‌گوییم: یا رسول الله بخوریم؟ می‌گوید: نه! می‌گوییم: آقا کرمش را کشتند. می‌گوید: مگر من برای کرمش گفتم. من گفتم: نخور. چه کرمش را بکشی، چه کرمش را نکشی. شما این مشکل را 50 سال است فهمیده‌اید. 1350 سال نفهمید. ممکن است 1350 سال دیگر هم یک آثاری معلوم شود که شما امروز نمی‌فهمید.
    2- درمان بر اساس قرآن و حدیث، نه منابع دیگر
    مشاور اصلی ما انبیاء هستند، اولیاء هستند، علمای ربانی هستند. با چهار تا کتاب و پنج تا کتاب مشاوره کامل نیست. مگر آنکه آن مشاور، دستش در دست یک اسلام شناس هم باشد. باید مواظب باشید به کارشناس رجوع کنید.
    یک حقه‌بازی بود در تلویزیون آمده بود. بحمدالله تلویزیون متوجه شد، بیرونش کرد. چند تا موبایل خریده بود یک مشت مشتری هم جمع کرده بود، به خصوص زن‌ها خیلی در اینطور جاها مشتری می‌شوند. گوشی را برمی‌داشت، می‌گفت: بفرما. می‌گفت: آقا یک استخاره کن. می‌گفت: قرآن را باز کن. در تلفن می‌گفت: خانم قرآن را باز کن. می‌گفت: سطر اول این طرف را بخوان. می‌گفت: اعوذ بالله...«وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‏ رِجالاً کُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ» (ص/62) می‌گفت: خوب سطر آخر این طرف را هم بخوان. «وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّى یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» (رعد/2) شما چند سالی ازدواجت عقب می‌افتد. وقتی هم ازدواج کنی چند سالی بچه‌دار نمی‌شوی. من او را دیدم گفتم: کلکی! حقه‌باز! از کجای این آیه درآمد که تو ازدواج می‌کنی یا نمی‌کنی؟ چند سال یک عده را استحمار کرده بود. دختر خودم به او زنگ زد. همین حرف را زد. گفت: چند سال بچه‌دار نمی‌شوی، چند سال ازدواج نمی‌کنی، بعد هم که ازدواج کنی، چند سال بچه‌دار نمی‌شوی. دختر من گفت: آقا، من 24 سال است ازدواج کردم و دو تا بچه‌های من هم دانشجو هستند. (خنده حضار)
    ببینید وقتی به کارشناس مراجعه نمی‌کنید، می‌روید نزد عارف، عارف اگر بند به فقه بود ممکن است حرفش درست باشد. عارف بدون فقه قبول نیست. شاعر بدون فقه قبول نیست. دکتر بدون اسلام‌شناس قبول نیست. آن کسی که ما را خلق کرده می‌داند که چه خلق کرده است. خالق من می‌داند چه ساخته است. او باید برای من قانون بدهد. بابا یک بخاری علاءالدین، یک کولر، یخچال، پلوپز، کامپیوتر، شما هرچیزی از هر کالایی، از هر کارخانه‌ای بخری، می‌گویی: سازنده‌اش باید قانونش را بدهد. آخر من از یک کولر، از یک بخاری، از یک رادیو، تلویزیون پست‌تر هستم. شما می‌گویید: کالای هر کارخانه را باید سازنده‌اش قانونش را بدهد. خوب من هم، باید خالق من، که من را ساخته، من هم باید سازنده‌ام قانون مرا بدهد. خدا مرا ساخته، می‌داند نیازهای من چیست. شما نزد چه کسی می‌روی؟ نمی‌خواهم بگویم درسهای روانشناسی و اینها غلط است. می‌خواهم بگویم آنها به شرطی درست است که دستشان در دست وحی باشد. وگرنه عقل بشر ناقص است. ما نمی‌توانیم به افراد ناقص مراجعه کنیم. ما مرجع تقلید هم که به حرفش گوش می‌دهیم بعد از هفتاد سال درس خواندن چون ایشان را نایب امام زمان می‌دانیم. وگرنه اگر اینها نایب امام زمان نباشند گوش به حرف مراجع هم نمی‌دهیم. به چه دلیل به حرف مراجع گوش بدهیم؟ خوب پنجاه سال درس خوانده، خوانده باشد. ما مراجع را نایب عام امام زمان می‌دانیم. امام زمان را نایب امیرالمؤمنین می‌دانیم. امیرالمؤمنین را نایب پیغمبر می‌دانیم. پیغمبر را نماینده‌ی خدا می‌دانیم. خالق ما، خدا باید دستور بدهد که گوش به حرف چه کسی بدهیم و چطور عمل کن. در بیمار، متخصص، در مسائل روحی هم باید... وگرنه می‌گوید: آقا نمی‌خواهد نماز بخوانی، ناد علی بخوان. هزار بار ناد علی به اندازه‌ی یک دقیقه‌ی نماز نمی‌ارزد. شما بگو: خمس نمی‌دهم ولی به فقرای محله کمک می‌کنم. باسمه تعالی غلط است.
    3- عمل بر اساس فتوای مراجع، نه عقیده و سلیقه‌ی شخصی
    شما اگر تمام اموالت را به فقرا بدهی، خمس ندهی، در قیامت جهنم است. آقا تمام اموالم را وقف کردم. باسمه تعالی غلط است. این کار غلط است. وقف مستحب است، زکات واجب است. اینکه انسان پیش خودش بگوید: من به جای زکات وقف می‌کنم. به جای خمس، افطاری می‌دهم. به جای نمی‌دانم، سهم امام، روز عاشورا پلو می‌دهم. غذا می‌دهم! اینها تحلیل‌های الکی است.
    یک قصه برایتان بگویم. رئیس هیأت ابالفضل یک جایی، فرش‌های مسجد را در حسینیه برد برای عزاداری و نهار و شام. عالم منطقه گفت: آقا، این فرش‌ها وقف مسجد است. چیزی که وقف مسجد است شما حق نداری از مسجد خارج کنی و جای دیگر ببری. گفت: برو آشیخ! ابالفضل در کربلا دو دستش را برای خدا داد. حالا خدا زیلوهایش را به ابالفضل نمی‌دهد؟ (خنده حضار) ببینید، اینطوری می‌شود.
    وقتی به غیر اهلش مراجعه کنی، هرکسی روی تصور خودش یک چیزی می‌گوید. یک شاعری یک شعری گفت. شعرش قشنگ بود. گفت: «بی‌تو مزرعه آب نخورد»، «بی‌تو شیشه می نخورد» گفتند: این چه می‌گوید؟ دادند به حوزه‌ی علمیه‌ی قم گفتند: آقا این شعر چیه؟ «بی‌تو مزرعه آب نخورد»، گفتند: غرض توحید افعالی است. یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ‌کار نمی‌شود کرد. «بی‌تو مزرعه آب نخورد»، خیلی خوب، «بی‌تو شیشه می نخورد». دادند به حوزه، گفتند: آقا غرض چیه؟ گفت: غرض توحید افعالی است. یعنی بدون اراده‌ی خدا هیچ کاری نمی‌شود کرد. تمام کارها، فعل و انفعالات زیر نظر خداست.
    به بازاری‌ها دادند، غرض چیست؟ گفتند: غرض پول است. بی پول هیچ‌کار نمی‌شود کرد. به اداره‌ای‌ها دادند گفتند: غرض چیست؟ گفت: غرض رشوه است. اداره! رشوه! به عرفا دادند، گفتند: غرض عشق است، تا آدم عاشق نشود کار پیش نمی‌رود. «بی‌تو مزرعه آب نخورد»، «بی‌تو شیشه می نخورد» هرکسی یک چیزی گفت. رفتند نزد شاعر گفتند: ببخشید. چه می‌گویی؟ «بی‌تو مزرعه آب نخورد»، غرض تو چیست؟ گفت: بیل است! (خنده حضار) خوب دومی چه؟ «بی‌تو شیشه می نخورد» گفت: غرضم قیف است! چون قیف نباشد نمی‌شود می را در شیشه کرد. ببینید او می‌گوید: بیل و قیف، عرفا و اینها چه می‌گویند.
    این کارشناس‌هایی که به آنها مراجعه می‌کنید، اگر کارشناس باشند، دستشان روی عقل و وحی باشد، روی چشم ما. اگر از عقل جدا شوند، یا از وحی جدا شوند، اعتباری به آنها نیست. اگر عقلشان کار می‌کرد که قانون آمریکا تا به حال 25 بار عوض نشده بود. قانون اساسی آمریکا تا به حال 25 بار عوض شده است. یکی از کشورهای اروپایی 119 بار قانون اساسی‌اش اصلاح شده است. این پیداست عقل نمی‌رسد. اگر عقل کامل بود که آدم پشیمان نمی‌شد. همین که پشیمان می‌شویم پیداست عقل ما نمی‌رسد. بنابراین همینطور که در بیماری باید نزد متخصص رفت، در مسائل بیماری روحی هم باید نزد متخصص رفت. متخصص کیست؟ نه عارف است، نه فیلسوف! مگر اینکه این عارف و فیلسوف مثل مطهری باشد. وگرنه اگر قرآن و حدیث را کنار بگذارد، همینطور اصطلاحات عارفانه بلد باشد، هیچ اعتبار ندارد.
    4- درمان، متناسب با بیماری روحی
    بیماری‌های روحی گاهی با درمان ساده است. استغفار، مثل پیرزن‌ها و پیرمردها، جوانی‌شان یک دسته‌گل‌هایی آب دادند.حالا دیگر از پا افتادند. دیگر کاری نمی‌شود کرد. بگو: استغفرالله ربی و اتوب الیه! تا چشم داشتی نگاه کردی، دیگر حالا نابینا شده‌ای. نابینا شدی دیگر کاری نمی‌شود کرد. یک کسی در چاه افتاد، به او گفتند: صبر کن، من بروم طناب بیاورم. گفت: خوب مثلاً صبر نکنم، چه کنم؟ در چاه هستم. بعضی‌ها دوایشان سر پایی است. یک قرص آکسار آسپرین می‌خورد خوب می‌شود. استغفار! بعضی‌ها سخت است باید شصت روز، روزه گرفت. یک روز، روزه خوردی، شصت روز، روزه! کیفرش سخت است. بعضی‌ها قطع دست است. می‌گوید: «فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما» (مائده/38) دزدی کرده، دستش را قطع کنید. البته دست دزدی را قطع می‌کنند که 26 شرط دارد. وگرنه اگر هرکس یک قلم دزدی کند دستش را قطع کنند، که نصف مردم بی‌دست هستند. (خنده حضار) 26 تا شرط دارد. دست هر دزدی را قطع نمی‌کنند. بعضی‌ها را باید تحقیر کرد. یعنی باید در جامعه شرمنده باشند. قرآن می‌گوید: اگر می‌خواهید زناکار را شلاق بزنید، یک گروهی هم تماشا کنند شلاق خوردن او را. یعنی باید تحقیر هم شود. یک دسته را باید بایکوت کرد، یعنی از گردونه خارجش کرد. «ذَرْهُمْ» (انعام/91)، «أَعْرِضْ عَنْهُم‏» (مائده/42)، «لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا» (نور/4) این عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. رهایش کن، با او مشورت نکن، اصلاً دوستش نداشته باش.
    5- لزوم هجرت برای درمان بیمار‌های جسمی و روحی
    ما یک آیه داریم می‌گوید: کسانی که ایمان دارند ولی از وطنشان تکان نمی‌خورند. به او می‌گویی: آقاجان این قسمت‌های کرمانشاه، این قسمت‌های مازندران، این قسمت‌های کرمان، قسمت‌های افغانستان، قسمت‌های پاکستان نیاز دارد، آقا اینجا روحانی ندارد. برای چه در قم ایستادی؟ برای چه در مشهد و نجف ایستادی؟ می‌گوید: نه، من اینجا در جوار قبر مولا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آلاف التحیة و السلام... می‌گوییم: ببین! بازی درنیاور. امیرالمؤمنین می‌گوید: این روستا کمبود عالم دارند، باید هجرت کنی. اگر کسی ایمان دارد ولی هجرت نمی‌کند، قرآن به ما می‌گوید: اصلاً او را دوست نداشته باش. هیچ مسؤولیتی هم به او نده. آیه‌اش این است. «وَ الَّذینَ آمَنُوا»، «آمَنُوا» یعنی چه؟ «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» یعنی چه؟ ایمان دارد ولی هجرت نمی‌کند. «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا» (انفال/72) کسی که ایمان دارد، هجرت نمی‌کند، «ما لَکُمْ» حق ندارید، «مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‏ءٍ» ولایت چه به معنای دوستی باشد، ذره‌ای دوستش نداشته باشید، یا ولایت به معنای حکومت باشد. ذره‌ای پست به او ندهید. هیچ پستی به او ندهید، علاقه و دوستش هم نداشته باشید. چون «آمَنُوا» هست ولی «هاجرُوا» نیست. «آمَنُوا» و «هاجَرُوا»، «آمَنُوا» و «وَ لَمْ یُهاجِرُوا» باید تکان بخوری!
    برای حل بخشی از مشکلات مملکت، باید هجرت اجباری شود. حالا این را ممکن است ما بمیریم. ولی مردم ایران این را بدانید. تا هجرت واجب نشود، خیلی از مشکلات حل نمی‌شود. یکوقت می‌بینی در یک ساختمان سی تا دکتر هستند، باید هجرت باشد. حالا برنامه‌ریزی کنید آقای قرائتی شما که در تهران هستی، سالی مثلاً 20 روز، سالی 40 روز، سالی 50 روز باید هجرت کنی. باید هجرت واجب شود. وگرنه جاهایی که رفاه هست، پر. جایی هم که رفاه نیست، بی‌کس بی‌کس! خوب آن روستایی هم می‌بیند که دکتر می‌خواهد نیست، دانشگاه می‌خواهد نیست، کتابخانه می‌خواهد نیست. هرچه می‌خواهد نیست، بلند می‌شود به شهر می‌آید.
    بعضی‌ها را باید قرنطینه کرد. آیه‌ی قرنطینه هم داریم می‌گوید: «لا مِساسَ» (طه/97) سامری یک هنرمندی بود، از طلاها یک مجسمه‌ی گوساله ساخت و به طرفدارهای موسی گفت: خدای شما همین گوساله است. مردم هم دست از خدا کشیدند و دور گوساله رفتند. خدا گفت: این را به یک مرضی مبتلا می‌کنیم که بگوید: «لا مِساسَ»! یعنی با من تماس نگیرید. دور من نیایید، دور من نیایید! قرنطینه، یا مثلاً می‌گوید: «لا تصاحبهم» با اینها مصاحبت نکن. «لا تزوجهم» دختر به این نده. دختر از او نگیر. بایکوتش کن.
    امیرالمؤمنین راجع به پیغمبر می‌گوید: پیغمبر «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‏» (نهج‌البلاغه/ص156) پیغمبر طبیب بود که بلند شده بود راه می‌افتاد. نمی‌نشست مریض‌ها بروند. او بلند می‌شد و سراغ بیمارها می‌رفت. «طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّه‏»!
    6- خطر گناهان خانوادگی در تربیت نسل
    بعضی از گناه‌ها ارثی است. یعنی پدر و مادر فاسد هستند، در نسل اثر می‌گذارد. محمد حنفیه در جبهه یک طوری رفتار کرد، که امیرالمؤمنین فرمود: «أدرکک عرق من أمک‏» (شرح‌نهج‌البلاغه/ج1/ص243) تو به خاطر اینکه مادرت ترسو است، تو هم ترسو شدی. ولی امام حسن طوری شمشیر می‌کشید... الله اکبر! امام حسن شجاعتش از امام حسین کمتر نبود. حالا ما یک حرف غلطی می‌زنیم، بزنیم. ما کمالات را بین امام‌ها تقسیم کردیم. می‌گوییم: «و الشجاعة الحسینیه»، «والحلم الحسنیه» چه کسی گفت شما یک چنین تقسیمی کنید؟ یعنی امام حسین حلم نداشت؟ امام حسن شجاعت نداشت؟ ما یک تقسیم‌های بی‌خودی می‌کنیم. اینها مبنا ندارد. تمام امامان ما در تمام کمالات یکسان بودند. یعنی امام حسن کربلا بود، امام حسین بود. امام حسین، جای امام حسن بود، امام حسن بود. بله! حساب کربلا جداست. چون خداوند برای خون و برای شهید یک ارزشی قائل شده است.
    یکوقت یک بازاری به من زنگ زد و گفت: حاج آقا، تو در تلویزیون هیچوقت از این تجار تعریف نمی‌کنی. گفتم: بنده، به عنوان یک معلم، چه دلیلی دارد که... گفت: آخر اگر ما تجّار نباشیم چنین نمی‌شود، چنان نمی‌شود... من دیدم خیلی به خودش اطمینان دارد.
    یک زنی به شوهرش گفت: نمی‌دانم تو از خوشگلی من خوشت می‌آید یا از کمالات من؟ شوهر گفت: والله از اعتماد به نفس تو خوشم می‌آید، که چقدر خودت، خودت را قبول داری. (خنده حضار) نه خوشگلی و نه کمال داری. ولی چنان باورت آمده که هم خوشگل هستی و هم کمال داری. حالا از من می‌پرسی که از زیبایی من خوشت می‌آید یا از کمالات من. از اعتماد به نفست خوشم می‌آید که چقدر خودت، خودت را قبول داری.
    دیدم این بازاری هم خیلی خودش را قبول دارد. اگر ما نبودیم، اسلام نبود. اگر اموال خدیجه نبود اسلام پیش نمی‌رفت. گفتم: ببین، من یک سؤال می‌کنم دروغ که نمی‌گویی. گفت: انشاءالله نه! گفتم: شما برای حضرت خدیجه بیشتر اشک ریختی یا برای علی اصغر؟ یک خرده فکر کرد و گفت: برای علی اصغر! گفتم: خدیجه مال داد. همه‌ی مالش را هم داد. واقعاً خدیجه خیلی به گردن اسلام حق دارد. واقعاً، خدا مزدش را هم داد. مال زیادی را داد، اما مادر کوثر شد. خیلی خدیجه به گردن ما حق دارد. اما در عین حال وقتی می‌خواهیم گریه کنیم، برای علی اصغر بیشتر گریه می‌کنیم. چون او خون داد، او پول داد. همیشه خون دادن با پول دادن حسابش فرق می‌کند.
    یک تاجر فکر نکند که اگر یک چک کشید داد، این مثل رزمندگان است. بنده 32 سال که در تلویزیون هستم، به اندازه‌ی یک دقیقه رزمنده‌ای نیستم که اسیر شده است. من پلو می‌خورم حرف می‌زنم. او کتک می‌خورد! نباید گفت: آقا تو یکی و من هم یکی. طلبه‌هایی که جبهه رفتند، جوان‌هایی که جبهه رفتند، حالا ولو از نظر علمی ممکن است یکی دو سال عقب مانده باشند، اما یکوقت اینهایی که باسوادتر هستند، مثلاً این آقا جبهه رفته ولی فوق دیپلم است، آن آقا جبهه نرفت لیسانس است. یکوقت این لیسانسه‌ها باورشان نیاید که مهمتر هستند. هیچ کمالی به اندازه‌ی شهادت و خون نیست...
    امامان ما همه از نظر علمی هم‌سطح بودند. اینطور نبود که امام حسین سوادش بیشتر از امام هادی باشد. امام هادی سوادش بیشتر از امام صادق باشد. از نظر علمی همه در یک سطح هستند. اما همه اینها به امام حسین احترام قائل شدند. حساب امام حسین جداست. «کلهم سفن النجاة و سفینة الحسین اسرع» همه، کشتی نجات هستند، اما کشتی امام حسین تندتر می‌رود. «کلهم باب الله و باب الحسین اوسع» همه درگاه لطف خدا هستند، اما درگاه حسینی جمعیت بیشتری را جذب می‌کند. هیچ چیز کار خون را نمی‌کند. حساب شهید جداست.
    بعضی گناهان ارثی است. گناه ارثی را قرآن می‌گوید: «وَ لا یَلِدُوا إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» (نوح/27) حضرت نوح گفت: خدایا این مردم به قدری بد هستند که دیگر نسلشان هم خوب شدنی نیست. «وَ لا یَلِدُوا» زاد و ولد نمی‌کنند، «إِلاَّ فاجِراً کَفَّاراً» مگر فاجر کفّار! یعنی اینها دیگر مثل این پارچه‌هایی که چرک به خورد آن رفته است. دیگر هیچ مواد شوینده‌ای این را پاک نمی‌کند.
    7- خطر تزیین گناه و زیبادیدن زشتی‌ها
    یکی از خطرها این است که کسی که می‌خواهد گناه کند گناهش را تزیین می‌کنیم. من برای تزیین یک تابلو دارم. خیلی تابلوی خوبی است. مثلاً گناهکار وقتی می‌خواهد تریاک بکشد، می‌گوید: ببین، تریاک که می‌کشی اعصابت راحت می‌شود. درد استخوانت خوب می‌شود. غذایت هضم می‌شود. بالاخره تا یک چیزی نگویند، کاشان یک گرمک‌هایی دارد خیلی بی‌مزه است. وقتی گرمک می‌آید، می‌گوید: آقا نمی‌دانی چقدر خاصیت دارد؟ اینقدر خاصیت دروغ و راست برایش می‌بافند تا این گرمک‌ها فروش برود. گرمک بی مزه، باید با زور شکر آن را خورد، اما چون بی‌مزه است، این را هی دارند تعریفش را می‌کنند. آدمی که می‌خواهد گناه کند، گناه خودش را تزیین می‌دهد. تزیین گناه!
    به نام شأن من است، اسراف می‌کند. شأن من این است. به هوای اینکه شأن من است، موقعیت اجتماعی من است، بریز و بپاش می‌کنم. به نام شعار مذهبی، در ساختمان مسجد ولخرجی می‌کند. ولخرجی می‌کند. می‌گوییم: بابا این همه برای چه؟ می‌گوید: نه، این جزء دین است. به نام مد، از مد افتاده، لباس‌ها را کنار بزنیم. مبلمان را کنار بزنیم. ماشین را عوض کنیم. به اسم مد اسراف می‌کنند. به اسم پیشرفت آمار دروغ می‌گوید. می‌خواهد بگوید: ما مثلاً چه کردیم، چه کردیم، چه کردیم، می‌خواهد بگوید: پیشرفت کردیم، خدمات اجتماعی، خدمات رفاهی، خدمات، خدمات، برای اینکه بگوید: خدمات ما زیاد بوده هی دروغ دروغ می‌گوید. دروغ می‌گوید!  
    به نام جذب دیگران کارهای غلطی می‌کند. یکوقت یک کسی نزد من آمد، ملاقاتی داشتیم و رفت. دوستان ما گفتند: فهمیدی انگشترش چند است؟ گفتم: نه! نرخ انگشتر دست من نیست. اصلاً من توجه به انگشتر او نداشتم. حالا توجه هم می‌کردم، نرخ انگشتر او دست من نیست. گفت: انگشترش یک و نیم میلیون است. گفتم: راست می‌گویی؟ گفت: بله.    به او زنگ زدم گفتم: آقا ببخشید، شما انگشترتان چند می‌ارزد؟ گفت: مثلاً یک میلیون و سیصد! گفتم: برای چه یک انگشتر یک میلیون و سیصد تومانی دست کردی؟ گفت: اتفاقاً جوان‌ها چون فهمیدند انگشتر ما گران است، دور من جمع می‌شوند. گفتم: به! پس تا حالا خدا اشتباه کرده، نعوذ بالله! خدا می‌گوید: می‌خواهی این جوان‌ها را جذب کنی با حکمت جذب کن. «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَة» (نحل/125) مردم را با حرف‌های منطقی جذب کن. تو می‌گویی: «ادْعُ إِلى‏ سَبیلِ رَبِّکَ بالانگشتر»! به دسته عینک، با لباس، با ماشین. خط را گم کردی. باید مواظب باشیم کلاه سرمان نرود. اینها مهم است.
    به نام خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو. از خودش اراده ندارد. شعر خواهی نشوی رسوا را بارها گفتم که بدترین شعر است. اگر یک کشتی صد مسافر دارد، نقص فنی پیدا کرد، غرق شد، نود و هشت نفر از مسافرها هم غرق شدند، چون شنا بلد نبودند، دو تا از این مسافرها شنا بلد هستند. بگویند: ببین داداش ما صد نفر بودیم، سوار این کشتی شدیم. نقص فنی پیدا کرد، کشتی غرق شد، نود و هشت نفر هم غرق شدند. بیا ما دو تا هم غرق شویم. چون نود و هشت نفر غرق شدند، ما دو تا هم غرق شویم. شعر غلط است. به اسم اینکه همرنگ جماعت شو!
    به اسم اینکه ما باید به روز باشیم. خوب به روز باشیم یعنی چه؟ یعنی هرکاری بکنیم. اینها کلماتی است که آدم گناه خودش را توجیه می‌کند.
    به اسم تشکر، چاپلوسی می‌کند. تشکر اندازه دارد. نیم کلیو خوبی دیدی، نیم کیلو تعریف کن. اگر یک سیر خوبی دیدی، دو کیلو تعریف کردی، پیداست چاپلوس هستی.
    به اسم رقابت با افسد، می‌گوییم: بابا این فیلم خراب است. می‌گوید: ببین اگر این نباشد می‌روند ماهواره می‌بینند. حالا ماهواره می‌بینند ممکن است فیلمش غلط باشد، اما فیلم تو هم درست نیست. به نام دفع افسد به فاسد! یعنی اگر این کار را نکنم، آن کار می‌شود.
    به اسم تدریس، معلم سر خانه می‌گیرد. آقا دختر تو نامحرم است برای این معلم، آخر معلم سر خانه می‌گیری که چه؟ به اسم معلم سر خانه...
    8- تحقیر و تمسخر دیگران، به اسم شادی و تفریح حاضران
    به اسم ادخال سرور، اسلام که با شادی موافق است. بگوییم و بخندیم. به اسم ادخال سرور، تحقیر می‌کنند، مسخره می‌کنند، به نام اینکه می‌خواهیم با هم ازدواج کنیم. فعلاً حالا یک مدتی با هم بیاییم و برویم. چون می‌خواهیم بعداً ازدواج دائم داشته باشیم، حالا فعلاً با هم باشیم. به اسم آشنا شدن با اخلاق همدیگر برای ازدواج دائم.
    به اسم توفیق جوار امیرالمؤمنین، جوار امام رضا، جوار حضرت معصومه هجرت نمی‌کنند. به اسم تجلیل از مرده‌ها، دسته‌گل، چه دسته‌گل‌های قیمتی! چه دسته گل‌های قیمتی روی قبرها می‌گذارند. همه اسراف است.
    به اسم تجلیل از قرآن، قرآن چاپ می‌کنند، سیصد هزار تومان، چهارصد هزار تومان، نیم میلیون، یک میلیون، یک کلمه‌اش را نمی‌خواند. ولی چه کاغذی، چه جلدی، دائم هم می‌گویند: تجلیل از...
    به اسم میراث فرهنگی، چه خرج‌هایی می‌کنند. به اسم زیبایی شهر چه ولخرجی‌هایی می‌کنند. به اسم بهداشت چقدر غذای نیم خرده را در رستوران‌ها، در عروسی‌ها، همینطور غذای پخته را در سطل می‌ریزند.
    به اسم جذب بودجه، ما اگر بودجه جذب نکنیم، به ما خواهند گفت: تو بی‌عرضه هستی. ماه آخر پول‌ها را آتش می‌زنند، که نگویند پول به خزینه برگردد. اینها نمونه‌های تزیین است. که انسان کار خودش را... به اسم اینکه خواهر و برادر هستیم. به اسم خواهر و برادری...
    من در هواپیما دیدم یک جوانی، چهره‌اش هم مذهبی بود. رفت کنار یک خانمی نشست، همینطور سرش را هم آورد تا نزدیک سینه‌ی این خانم. هی حرف می‌زدند و گفتیم: چقدر اینها با هم نزدیک حرف می‌زنند؟ زن و شوهر که نیستند. به این جوان گفتم: ببخشید، این خانم فامیلت بود؟ گفت: نه! گفتم: خیلی با او... گفت: داشتم نصیحتش می‌کردم. گفتم: برو جان ننه‌ات! (خنده حضار) آخر آدم سر خودش هم کلاه می‌گذارد.  
    فهم دین مهم است. گفتند: فلانی خیلی آدم باتقوایی است. حضرت ایشان را دید. گفت: هان! این است که می‌گویند: با تقوا است؟ حضرت دید رفت دکان میوه‌فروشی دو تا انار برداشت و در جیبش گذاشت و پولش را نداد. به او هم نگفت: آقا بنویس، نسیه، فلان! دو تا انار برداشت و رفت. رفت دکان نانوایی دو تا هم نان برداشت و رفت. یک خرده عقب تر رفت و به یک فقیر داد. حضرت گفت: بیا ببینم چه می‌کنی؟ گفت: مؤمن زرنگ است. دو تا انار دزدیدم، دو تا گناه! دو تا نان دزدیدم، دو تا گناه. دو تا و دو تا؟ چهار تا. به فقیر دادم. قرآن می‌گوید: اگر یک عبادت کنی ضرب در ده می‌شود. چهار ضرب در ده می‌شود چهل. چهار تا گناه کم می‌شود، 36 تا برای من می‌ماند. گفت: بله، ریاضی‌ات خوب است، اما قاطی کردی.
    یک کسی داماد شد، عروس سه ماهه زایید. (خنده حضار) رفت خانه‌ی پدر عروس گفت: آقا این دختر شما مسأله‌‌ای داشته؟ گفت: نه، چه شده؟ گفت: سه ماهه زاییده است. گفت بنشین برایت ثابت کنم. گفت: چند تا سؤال. 1- چند ماه است دختر من زن تو شده است؟ گفت: سه ماه است. گفت: خوب این سه ماه که دختر من زن تو شده است. چند ماه است تو شوهر او شدی؟ گفت: خوب سه ماه است. گفت: خوب این هم یک سه ماه دیگر. گفت: چند ماه است هردو زن و شوهر شدید؟ گفت: آن هم سه ماه. گفت: سه سه تا؟ نه تا! (خنده حضار) گفت: خیلی خوب، ریاضی شما درست است. اما سؤظن من هم سر جایش است. به اسم خواهر و برادر، به اسم تجلیل از مرده... به اسم...
    بابا آخر هشتاد متر منار می‌خواهی چه کنی؟ چه کسی آن بالا برود؟ آن بالا هرچه داد بزنی، پایینی‌ها نمی‌فهمند. شما هی بگو: «حی علی الصلاة» ممکن است فرشته‌ها بفهمند. یک چیزهایی را می‌گوییم، به هوای شعائر، به هوای آبروداری، به هوای دیپلماسی، به هوای شأن، به هوای تجلیل قرآن، به هوای تجلیل از مرده، به هوای نصیحت، به هوای خواهر و برادری، به هوای اینکه آشنا شویم و بعداً ازدواج دائم داشته باشیم. اینها همه تزیینات است. یکی از راه‌هایی که گول می‌خوریم گول این حرف‌ها را می‌خوریم. گول این حرف‌ها را نخورید.
    قرآن هم یک آیه دارد، دقیقه آخر است. می‌گوید: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان‏» (نمل/34) شیطان که می‌خواهد آدم را گناهکار کند، «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطان‏». اول که نمی‌گوید: بیا خفه‌ات کنم. بیا بکشمت. می‌گوید: تریاک برای این سن خوب است. تریاک برای اعصابت خوب است. اگر اینجا شراب بخوری مرضت خوب می‌شود. حدیث داریم خداوند شفا را در حرام قرار نداده است. آدم نباید بداخلاق باشد. بابا بداخلاق نیست، این دارد غیبت می‌کند. یا به او بگو: غیبت نکن. یا بلند شو برو. نه من می‌نشینم گوش می‌دهم. می‌گویند: چرا؟ خوب ما نمی‌خواهیم بداخلاق باشیم. به اسم اینکه نمی‌خواهیم بداخلاق باشیم، راحت می‌نشیند او هم آبروی مردم را می‌ریزد، شما هم با راحتی گوش می‌دهی. خطر این است که انسان غلط خودش را ملحفه کند. رفو کند، توجیه کند. قرآن می‌گوید: «وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُم‏» (نمل/34) شیطان که می‌خواهد آدم را به گناه وادار کند، گناه را نزد آدم زیبا جلوه می‌دهد. دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است. خدایا چه بگویم خودمان هم گناهکار هستیم. اسراف گناه کبیره است و گناه کبیره عادل را فاسق می‌کند.           خدایا ماه رمضان بحث را گوش می‌دهند. تو را به آبروی شهید این ماه، امیرالمؤمنین، تو را به آبروی مولود این ماه، امام حسن مجتبی تا به الآن هرچه خلاف کردیم به آبروی این دو عزیز، مولود رمضان، و شهید رمضان، به آبروی این پدر و پسر لغزش‌های گذشته‌ی ما را ببخش و بیامرز. از این به بعد لحظه‌هایی که می‌خواهیم گناه کنیم منتها ملحفه کنیم، زینت دهیم که این گناه نیست، تجلیل است، تشویق است. از این به بعد وقت گناه خودت ما را هشدار بده. اموات ما را بیامرز.
    «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


    تاریخ پخش:  10/05/91

     ذخیره _PDF

    سلام ممنون .... اینجا نوشتید بهتر تونستم بخونم چون اگه صوتی بود یا دانلود نمیکردم یا اگه

    دانلود میکردم و یادم میرفت گوش کنم

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    بسم الله الرحمن الرحیم
    حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
    الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
    گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
    با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
    سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
    در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
    باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
    موضوعات
    پیوندها

    طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

    کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.