گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

سرنوشت بخیلان‏ 3 (ثعلبة بن حاطب)

  • ۸۲۷ نمایش
  • بسم الله الرحمن الرحیم

     وَ مِنْهُم مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحینَ- فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ* فَاعْقَبَهُم نِفاقاً فِى قُلُوبِهِم الَى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا اخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَ بِمَا کَانُوا یَکْذِبُونَ‏ (سوره توبه، آیات 75 تا 77)

    بعضى از آنها با خدا پیمان بسته بودند که: «اگر خداوند ما را از فضل خود، روزى دهد، قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود!»- اما هنگامى که خدا از فضل خود به آنها بخشید «بخل» ورزیدند و سرپیچى کردند و روى برتافتند- این عمل، (روح) نفاق را تا روزى که خدا را ملاقات کنند، در دل‏هایشان برقرار ساخت، این به خاطر آن است که از پیمان الهى تخلف جستند، و به خاطر آن است که دروغ مى‏گفتند.

    شأن نزول

    آیات فوق در مورد سرنوشت فرد بخیلى در عصر رسول الله صلى الله علیه و آله است. مطابق بسیارى از تفاسیر، مردى از انصار به نام‏ «ثعلبة بن حاطب» که در آغاز مرد بسیار تهى دستى بوده و همیشه آرزو داشت که روزى ثروتمند شود؛ به همین خاطر با اصرار فراوان از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله تقاضا کرد که براى او دعا کند تا مال فراوانى به دست آورد.

    پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به او فرمود: «داشتن مقدار کم که بتوانى حقّش را ادا کنى بهتر از مقدار زیاد است که توانایى اداى حقّش را نداشته باشى»؛ یعنى، به زندگى ساده‏ات بساز و شاکر باش. ولى او گفت: با خدا عهد مى‏کنم، اگر ما را از فضل خود بهره‏مند سازد، به طور قطع صدقه خواهیم داد و از صالحان (شاکران) خواهیم بود؛ «وَ مِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَاللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَدَّقَنَّ وَ لَنَکُونَنَّ مِنَ الصَّالِحین».[1]

    سرانجام پیامبر صلى الله علیه و آله براى این مرد پر ادعاى کم ظرفیت، بنا به اصرار خودش دعا کرد تا صحنه آزمونى براى او و سایرین باشد. چیزى نگذشت که به برکت دعاى پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، ثروت زیادى که انتظار آن را نداشت، به او رسید و روز به روز فزونى یافت.

    صاحب دامهاى زیادى شد و کارش بسیار رونق گرفت. امّا هنگامى که آیه زکات نازل شد؛ به او ابلاغ کردند که باید مقدار کمى از این اموال را به عنوان زکات، در اختیار نیازمندان بگذارى، آن مرد «بخیل» کم ظرفیت، پیمان خود را با خدا و پیامبرش به دست فراموشى سپرده و از پرداخت مقدار ناچیز زکات خوددارى ورزید.

    قرآن در یک جمله کوتاه چنین مى‏فرماید: «هنگامى که خداوند از فضل و رحمتش به آنان داد؛ «بخل» ورزیدند و سرپیچى کردند و روى گردان شدند؛ فَلَمَّا آتَاهُم مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ».[2]

    گرچه‏ «ثعلبه» یک نفر بیش نبود، ولى هنگامى که کار و ثروتش رونق گرفت، از گروه بسیارى براى حفظ اموالش کمک مى‏گرفت، لذا ممکن است صیغه‏هاى جمع در آیه، اشاره به همین مطلب داشته باشد.

    احتمال دیگر نیز وجود دارد که این گونه درخواست‏ها را تنها «ثعلبه» از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نکرد و این آزمایش نیز تنها براى او رخ نداد؛ بلکه افراد زیادى چنین تقاضایى را داشتند که نتوانستند از امتحان الهى، سرافراز بیرون آیند.

    به هر حال نتیجه پیمان شکنى و بخلشان، آن شد که روح نفاق به طور پایدار در دل آنان ریشه کند و تا قیامت ادامه یابد؛ زیرا، عهدى را که با خدا بسته بودند، شکستند و دروغ گفتند؛ «فَأعْقَبَهُم نِفاقاً فی قُلُوبِهِم الَى‏ یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِمَا اخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوا وَ بِمَا

    کَانُوا یَکْذِبُونَ»[3].

    آرى! مردى که یک روز جزء عبّاد بود و او را حمامة المسجد[4]  مى‏نامیدند و پیشانى او مانند زانوى شتر پینه بسته بود، بر اثر «بخل» و انحصارطلبى، رویاروى پیامبر صلى الله علیه و آله قرار گرفت و حتّى به طور کنایه بر آیین اسلام و قانون زکات خرده گرفت و آن را شبیه جزیه اهل کتاب شمرد و به این ترتیب در صف منافقان قرار گرفت و همه مسلمین نیز او را از جامعه اسلامى طرد کردند.

    داستان کامل ثعلبة بن حاطب

    ثعلبة بن حاطب از انصار بود، نزد رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم  آمده و عرض کرد از خدا بخواه که مرا ثروت و مال بدهد.

    رسول اکرم فرمود: واى بر تو، مال اندکیکه انسان شکر آنرا بتواند بجا آورده ، و بهمان اندازه وظایف خود را انجام بدهد، بهتر از مال زیادیستکه طاقت مسئولیت و حفظ آنرا نداشته باشد.

    باز مرتبه دیگر بحضور آنحضرت مشرف شده ، و همان تقاضا را نمود آنحضرت فرمود: سزاوار است که تو از زندگى و روشن من پیروى و تبعیت کنى ، سوگند بخداوند که اگر بخواهم کوههاى زمین طلا و نقره گردیده و با من سیر کنند میتوانم .

    ثعلبه در مرتبه سوم آمده و اظهار کرد که : توقع من آنستکه از خداوند بخواهى تا مرا ثروت بدهد، و سوگند به آن پروردگارى که تو را مبعوث کرده است ، اگر من مالدار و ثروتمند باشم حقوق همه صاحبان حق را تاءدیه میکنم رسول اکرم دعاء فرمود که : خداوند ثعلبه را ثروت بده !

    ثعلبه گوسفند خرید، و آن بر خلاف عادت بچه هاى بسیارى میزائید. بطوریکه ثعلبه مشغول گوسفندها شد، و تنها نماز ظهر و عصر را میتوانست با رسول اکرم بخواند، و بقیه نمازهاى خود را نزد گوسفندها میخواند، و بعد گوسفندها زیاد شدند، و ثعلبه فقط میتوانست نماز جمعه را در جماعت پیغمبر حاضر شود، پس از مدتى که گوسفندها خیلى زیاد شده بودند، ثعلبه شب و روز در بیابان مشغول آنها شده و بطور کلى از حضور در مسجد پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم  محروم گشت .

    رسول اکرم روزى از اصحاب خود پرسید که : ثعلبه چه میکند؟

    گفتند یا رسول الله ، ثعلبه آنقدر گوسفند دارد که بیابان وسعت آنها را ندارد، و پیوسته با آنها است .

    فرمود: واى بر ثعلبه ، واى بر ثعلبه ، واى بر ثعلبه ، و خداوند آیه صدقه را نازل فرمود.

    رسول اکرم دو نفر را از قبیله بنى سلیم و بنى جهینه معین فرموده و نوشته اى بدست آنها داد که : حرکت کنند و مخصوصا از ثعلبة بن حاطب و از یک مرد دیگریکه از بنى سلیم بود زکوة بگیرند، و خصوصیات زکوة را نیز نوشتند، آن دو نفر حرکت کرده و اول نزد ثعلبه آمدند، و نوشته رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم  را باو قرائت کرده و ماءموریت خود را ابلاغ کردند.

    ثعلبه گفت : این حکم نیست مگر جزیه یا نظیر جزیه که از کفار و مخالفین گرفته میشود، شما بروید و کارهاى دیگر خودتانرا انجام بدهید و سپس اینجا بیائید.

    و اما آن مردیکه از بنى سلیم بود: چون خبر ماءموریت آندو نفر را براى جمع و اخذ زکوة بشنید، شترهاى سالم و خوب خود را جدا کرد و با خود برداشته و از آن دو نفر استقبال نموده و گفت : این اشترها را تحویل بگیرید، و من با نهایت طیب خاطر اینها را میدهم .

    دو نفر ماءمور بجاهاى دیگر نیز سر زده ، و در آخر امر بسوى ثعلبه برگشتند، ثعلبه نوشته رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم را گرفته و خواند، و باز همان سخن خود را تکرار کرد که : نیست این حکم مگر جزیه یا نظیر جزیه ، و سپس گفت : شما بسوى مدینه بر گردید تا من در این باره خوب تاءمل کنم .

    ماءمورین بمدینه برگشتند: و چون رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آنها را دید، پیش از اینکه آنها اظهارى کنند فرمود: واى بر ثعلبه ، سپس آنمردیرا که از بنى سلیم بود دعا کرد، و چون ماءمورین جریان مسافرت خود و کیفیت ملاقات خود با ثعلبه را شرح دادند: این آیه فوق الذکر نازل شد .

    در این هنگام یکى از نزدیکان ثعلبه حاضر بود، بنزد ثعلبه رفته و جریان مذاکرات مجلس را باو گوشزد کرد.

    ثعلبه بخدمت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم آمده ، و تقاضا کرد که صدقات و زکوة اموال او را بپذیرد.

    رسول اکرم فرمود: پروردگار متعال مرا منع و نهى کرده است که از تو زکوة و صدقه قبول کنم .

    ثعلبه از محضر آنحضرت بیرون آمده ، و خاک بر سر خود میریخت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: روى این جهت بود که من نمیخواستم ثعلبه ثروتمند و مالدار باشد، و میگفتم : انجام دادن وظائف ثروت سخت است .

    ثعلبه بمحل خود مراجعت نمود، و رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا رحلت فرمود.

    و پس از رحلت آنحضرت ، ثعلبه پیش ابوبکر و سپس پیش عمر و بعد نزد عثمان آمده ، و حاضر شد که زکوة اموال خود را بدهد. ولى هر یک از آنان روى فرمایش رسول اکرم و بعلت نپذیرفتن آنحضرت اظهار کردند که : ما نمیتوانیم برخلاف عمل پیغمبر خدا کارى کنیم .

    نتیجه :

    (إنَّ الْإِنسَانَ لَیَطْغَى* أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى)[5] آدمى چون خود را بى نیاز و مستغنى دید شروع میکند بطغیان کردن .

    انسان باید خوب به قصور و احتیاج و فقر خود متوجه شده ، و بفهمد که سر تا پاى او نقص و فقر است ، و صورت و باطن او همه قصور و احتیاج است ، او از خود چیزى نداشته و چیزیرا مالک نیست ، او از خود اراده نافذ و تصمیم مستقل و تمامى ندارد، او از جریان آینده امور خود آگاه نیست ، او در کلیات و اصول امور خود در ابتداء و انتهاى هستى خود اختیارى ندارد، او عاجز و جاهل و ذلیل و محتاج است .

    و یکى از علائم نهایت جهالت و نادانى انسان اینستکه : چون بظاهر مال و ثروتى در اختیار خود دید، خود را بى نیاز و مستغنى تصور کرده ، و چنان غرق غفلت و غرور میشود که : گوئى براى همیشه همین حال براى او باقى خواهد بود، و بکلى کسالت و مرض و گرفتارى و پریشانى و بیچارگى و مرگ و مصیبت و عذاب و قیامت و جزاء و وعده هاى الهى را فراموش ‍ کرده ، و از پروردگار تواناى محیط و عالم غفلت و انحراف میورزد.

     

    منابع

    کتاب اخلاق در قرآن   ج‏2   ص 368   تا 377 

    کتاب مجموعه قصه های شیرین

    پی نوشت ها



    [1] .توبه، 75.

    [2] . توبه، 76.

    [3] . توبه، 77.

    [4] . این تعبیر کنایه‏اى که به معنى کبوتر مسجد است، به خاطر کثرت حضور او در مراسم عبادى مسجد بکار رفته است.

    [5] . العلق:6-7

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    بسم الله الرحمن الرحیم
    حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
    الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
    گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
    با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
    سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
    در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
    باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
    موضوعات
    پیوندها

    طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

    کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.