بسم الله الرحمن الرحیم
«الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی»
در خدمت برادران و خواهرانی هستیم که در پژوهشهای وزارت نفت تحقیق میکنند، خسته نباشید، دستتان درد نکند، و سؤالی هم از ایشان کردیم که شنیدیم حقوق شما بیش از باقی وزارتخانهها هست، بعد دیدیم نه! خیلی هم خبری نیست. این هم از چیزهایی است که خیلی بادش میکنند. یک مبلغ کمی تفاوت دارد، این هم به خاطر یک کارهایی است که اضافه میکنند. حالا! مسألهای که داریم دنبال میکنیم، یک جلسه هم صحبت کردیم این است که افرادی چه تلاشهایی برای انحراف میکنند. برای اینکه بر افکار عمومی سوار شوند، و راه کجشان را اعمال کنند، تلاشهای کفار و منحرفین برای نسل ما و برای خود ما!
1- برنامه دشمن برای کم کردن نسل ایرانیان
یکی از تلاشها این است که نسل اینها را کم کنیم. دکترهایی را دیدند، اساتید دانشگاهی را دیدند، بعضی از روحانیون را دیدند، افراد مختلفی را دیدند که تحت عنوان تنظیم خانواده و اولاد کمتر، زندگی بهتر، این نسل را کم کنیم. خوب راههایی را هم به وجود آوردند که برای ایرانیها اینطور که یکی از پزشکان متخصص و یا فوق تخصص به من گفت، مربوط به این کار هم بود، گفت 18 راه آوردند که در ایران نسل ایرانی را کم کنند. کشورهایی دیگر هم گاهی این کار را کردهاند، منتها با دو سه راه! یعنی تمام توانشان را گذاشتند برای اینکه جمعیت ما یک جمعیت کهنهای بشود. حدیث داریم که اگر هر وقت یک چیزی به سمت شما آمد، و نمیدانید حق چیست، باطل چیست! «فعلیکم بالقرآن» با قرآن متر کنید که این حق است، یا این حق نیست. حالا!
قرآن راجع به بچهدار شدن چه میگوید؟ میگوید: یادتان نرود، «إِذْ کُنتُمْ قَلِیلًا» شما جمعیتتان قلیل بود، کم بود. «فَکَثَّرَکُمْ» (اعراف/86) جمعیت شما را بیشتر کردیم. از این یعنی چه؟ یعنی کثرت جمعیت یک ارزش است.
2- عدم ارتباط میان تعداد فرزندان و تربیت آنها
حرفهای دروغی هم میزنند. در بحث و حرفهای قبل من این بود که شعارهای دروغ میگویند. یکی از شعارهای دروغ این بود که آدم اولاد کمتر داشته باشد، به تربیتش میرسد. از دروغهای شاخدار است. یک آمار علمی به ما بدهید که این آقا که پنج تا بچه دارد، و یک آقای دیگر هم که دو تا بچه دارد، آنکه دو تا بچه دارد، تربیتش بهتر از آن پنج تا بچه است. یک آمار به ما بدهید. بسیارند افرادی که بچههایشان دو تا و سه تا هستند و آن دو تا و سه تا هم بچههای بدی هستند. و افرادی داریم که هفت و هشت تا بچه دارند، هفت و هشت تا بچهشان خوب هستند. هیچ دلیل عقلی و علمی نداریم... دلیل عقلی و دلیل علمی نداریم...
یا میگویند نان از کجا بیاوریم بخوریم. یعنی واقعاً ایران مشکل نان دارد؟ ما نتوانستیم از طبیعت خوب استفاده کنیم. حدیث داریم کسی که آب دارد و خاک هم دارد باز هم گندم میخرد، نفرین شده است. عربیاش را هم بخوانم، بعضی از شما بلد هستید. «من وجد ماءً» «ماء» یعنی؟ آب! «تراب» یعنی؟ خاک! «من وجد ماءً و ترابا» کسی که آب دارد، خاک هم دارد، «ثم افتقر» میرود و گندم میخرد، «فابعده الله» (وسائل الشیعة، ج17، ص41) مشکلش ایمان است.
هجرت از روستا به شهر، کنار گذاشتن کارهای تولیدی و شغلهای سرپایی کاذب! شغل کاذب! مصرف بیخود! صرفه جویی نکردن! م خیلی جاها ولخرجی میکنیم.
3- مصرفزدگی و اسراف و تبذیر
چند وقت پیش ظاهراً تلویزیون میگفت اگر اشتباه نکرده باشم. تلویزیون گفت که مصرف گاز در ایران هفتاد و پنج میلیونی مساوی با مصرف گاز در چین یک میلیارد و سیصد میلیونی است. میگفت که ما خیلی مصرف میکنیم. همهی اتاقها را داغ میکنیم. بابا آن اتاقی را که زندگی میکنی، داغ کن! یک بلوز بپوش و بیا در اتاق بعد. ما به جای اینکه یک بلوز بپوشیم، زیرپیراهن رکابی میپوشیم، پیراهن ساده میپوشیم و اتاقها را داغش میکنیم. مصرف گاز! خیلی بد مصرف میکنیم.
یک کمی در مصرف نان صرفه جویی کنیم. هتلها که خدا از سر تقصیراتشان بگذرد. به اسم بهداشتی... این هم یکی از دروغها است. آقا پیش مانده مؤمن را... فقط شما بپرسید: آقا شما کسالتی ندارید؟ اگر گفت من زکام هستم، مریض هستم، خوب پیشماندهاش را دور بریزید. از اول چرا اینقدر در بشقاب بریزیم که پیشمانده بشود؟ ظرف غذا را بگذارید هر کسی به هر مقدار که میخواهد بردارد. که آن پیش مانده درست نکنیم. بر فرض حالا یک کسی غذا ریخت و زیاد آمد، اگر مریض نیست، قاشقش که در دهان رفته است، نه! ولی شما با قاشقت از این قسمتش بخور، «سؤر» مؤمن شفاست، اسلام میگوید سؤر مؤمن شفا است. ما میگوییم بهداشتی نیست بریزیم در سطل زباله! سیلی میخوریم. چه سیلیهایی میخوریم.
کمبودها مشکلاتی است که سیلی خداست. که در سوره فجر یک آیه داریم میگوید که: افرادی هستند که تا وضعشان خوب میشود، میگویند: «رب اکرمنی» خدا من را «اکرمن» یعنی کرامت داده است. اگر وضعشان بد شد میگویند: «رب اهانن» (فجر/16) خدا به من اهانت کرده است. میگوید: نه خیر! خدا تو را کاری نکرده است، دست خود توست. پارسال به تو دادیم، «لا تکرمون الیتیم» به یتیم ندادی، امسال خشکسالی است. نه یک حدیث و دو حدیث و سه حدیث! نه پنج حدیث و ده حدیث! کلی حدیث داریم که عربیاش را من میخوانم، شما معنایش را میفهمید. «تلف» را که میفهمید یعنی چه؟ مال را هم که میدانید یعنی چه؟ تلف را میدانید، میگوییم مال تلف شد! مال را هم بلدید، برّ و بحر! برّ یعنی خشکی و بحر یعنی دریا! زکات را که بلدید یعنی چه؟ حالا که کلمات را یاد گرفتید، پس حدیث را بخوانم. «ما تلف مالٌ» یه حدیث دیگر داریم که «ما هلک مالٌ» هلک هم یعنی تلف! حدیث داریم «ما ضاع» «ضاع» یعنی ضایع شد. حالا فرق نمیکند. تلف، هلک، ضاع! «ما تلف مالٌ فی بر و لا بحر، الا بترک الزکاة» هر کجا دیدید مالی آتش گرفت، ببینید زکات نداده است.
بابای من، خدا همهی اموات را بیامرزد، بازاری بود، پنجاه سال در بازار کاشان بود. به من میگفت در عمرم یک تاجر ندیدم که ورشکست شود، مگر اینکه خمس نمیداد. چون امام کاظم(ع) فرمود: اگر پول حقی را ندهید، خدا مالت را طوری میسوزاند، دو برابر آن حق! یعنی یک ده میلیون حق است، باید بدهی نمیدهی، یک خرج بیست میلیون خدا کفه دستت میگذارد. حدیث از امام کاظم(ع) است.
4- اصلاح فرهنگ جامعه با معرفی الگوهای شناختهشده
مشکل در خودمان است. به اسم بهداشت، به اسم کنترل نسل، نسل... عروس و داماد، فرهنگ را باید عوض کرد، من نمیدانم فرهنگ را چطور باید عوض کرد. البته خوب خود بنده هم مبتلا هستم. اگر من... اگر یک دو سه تا آدم پیدا میشدند، الگو میشدند، قصه حل میشد. ما الگو نداریم. الگوی مصرف نداریم. یکی از نزدیکان مقام معظم رهبری دیشب به من میگفت، میگفت: با آقا مانور رفته بودیم. خوب مانور فردا صبح بود، آقا شب وارد شد. که شب هم آنجا در خیمهها با رزمندهها باشد. مقام معظم رهبری که مانور میروند، دیگر همهی دانه درشتهای سپاه و ارتش هم همراهش هستند و خیمهای که برای آقا بود... غذا که برای آقا آوردند، آقا دید که پلو باقالا و گوشت است. گرانترین غذاست. پلو باقالا با گوشت گوسفند! آقا یک نگاهی کرد و گفت: این رزمندهها هم که در بیابان هستند که فردا مانور میدهند، همین غذا را میخورند؟ به هم نگاهی کردند و گفتند: نه آقا! گفت: چه میخورند؟ گفت به آنها سوسیس و کالباس میدهیم. گفت: پس چرا خودتان این غذا را میخورید؟ غذا را جمع کنید. گفتند: آقا اینها برای سی نفر است، سربازها چندهزار نفر هستند. خوب غذای سی نفر را که نمیشود بدهیم. گفت بروید و به فقرا بدهید. زشت است که ما فرمانده کل قوا باشیم غذایمان با سرباز فرق بکند. او جانش را بدهد و آن وقت ما پست بگیریم. میگفت: آقا غذا نخورد. بعد ایشان گفت که من هم از سوسیس و کالباس نمیخورم، چیز دیگر هم هست؟ گفتند: بله! نان و پنیر و هندوانه هم هست. گفت: خوب نان و پنیر را بیاورید. هر کس هم میخواهد سوسیس بخورد. خوب اگر همهی مسئولین ما این کار را میکردند، چی میشد؟ ما الگو کم داریم.
آقای دکتر مرندی که الان مجلس است، یک زمانی وزیر بود. وزیر بهداشت و درمان بود. یک بیمارستان چند طبقهی مجلل ساختند و ایشان را هم به عنوان وزیر بردند افتتاحیه و خوب هیأت امناء و مهندسین و تیمی هم که آمدند ویزر را بدرقه کنند، بعد از بازدید یک دفتر آوردند وگفتند امضاء کن. ایشان رفت امضاء کند، ایشان گفت این بیمارستان را نمازخانههایش را من ندیدم. مهندسها به هم نگاه کردند و فهمیدند که نمازخانه ندارد، گفتند خوب بگو آن اتاق نمازخانه است، کی به کی است؟
یک کسی میگفت اینجا وسط زمین است، آخر به چه دلیل؟ گفت: بگو! چه کسی است که برود و متر کند. چه کسی است که برود و متر کند؟ همینطور میگویند که زن یک دنده از مرد کمتر دارد. دروغ! شما یک شب عمهات را بخوابان و دندههایش را بشمار! دندههای زن و مرد یکی است. گاهی یک چیزی را به دروغ شایعه میاندازند، پایش به هیج جا هم بند نیست. از دروغهای عالم این است که اگر انسان فرزند کمتر داشته باشد، به تربیتش میرسد. این از دروغهای شاخدار است. بسیار بسیار آدمهایی داریم که بچهی کمی دارند و بچهشان نااهل است. و بچههای متعددی دارند و بچههایشان اهل هستند.
وگرنه اگر ما یک چند تا جوانمرد پیدا شوند و چند تا عروسی پیدا کنند و صدا و سیما هم از این عروسیها نشان بدهد، عروسیهای ساده! آخر عروس و داماد، یک کیلو لباس بیشتر که ندارند اول زندگیشان! یک کیلو لباس دارند و هر دو هم جوان هستند. آخر برای یک کیلو لباس و دو تا جوان حتماً باید ماشین لباسشویی بخریم؟ حالا بدون ماشین لباسیشویی با دست میشوریم. یک کیلو است!
یک کسی میگفت: پشه که گرفتی اگر خواستی بکشی، اینطوری بکش، گفتم: چطوری؟ گفت: همیشه سره کتت یک سنجاق باشد آن نوک، سنجاق را در بیاور از 20 سانتی، هفت بار بزن تو چشم راست پشه، گفت: خوب بعدش؟ گفت: چشم راستش آب میاورد و کور میشود، گفت: خوب بعدش؟ گفت: خوب اثر میگذارد روی چشم چپش! گفت: خوب بعدش؟ گفت: وقتی دو تا چشم پشه کور شد نمیپرد، بعدش؟ از گرسنگی میمیرد. گفت: والا ما پشه که میگیریم، چنین میکنیم، کشته میشود.
یک کیلو لباس، یک عروس و داماد! ها... تمام شد و رفت، ها... تمام شد و رفت، گیریم آقا، ما گیریم آقا، اداری شدیم، پول مفت داریم. ولخرجی میکنیم. وگرنه حالا سالن بین المللی همایشهای وزارت نفت! حالا چند تا همایش بین المللی اینجا دارید؟ در طول سال هوا در آن می رود. منتها پول مفت دارید میدهید. باز هم میگویید در خاورمیانه مشابه ندارید. خوب این پولها را به هر کسی بدهید در خاورمیانه مشابه ندارد. ما یک مقداری بنا نداریم کم خرج کنیم. بنا نداریم راحت زندگی کنیم. نمیخواهم بگویم سالن نداشته باشیم. منتها یک سالن که ساخته شد باید همه... همه جشنهایشان را بیاورند یک تابوت را همه در آن بخوابند. هر یک نفر که یک تابوت نمیخواهد. یک نفر یک تابوت نمیخواهد. یک سالن بسازند همه از آن استفاده کنند. ما در خیابان دکتر فاطمی هستیم، تهران! در همین خیابانی که ما هستیم، هشت سالن بزرگ از پول دولت ساخته شده است. وزارت کشور چند تا سالن دارد؟ سالن 100 نفری، 200 نفری، 500 نفری، 1000 نفری، 4000 نفری، هتل لاله سالن دارد. کانون پرورش فکری سالن دارد، جهاد سازندگی سالن دارد. سازمان آب سالن دارد، نهضت سوادآموزی سالن دارد. یعنی ما در یک خیابان کوچک، هشت و نه تا سالن داریم. بابا یک سالن مشکل همه را حل میکند. ولخرجی میکنیم، عروس و داماد یک کیلو لباس دارند، خوشان بشورند.
من یک وقت در صدا و سیما بودم، آنجایی که فیلمبرداری میکردند، یک میز بود. گفتیم این میز مزاحم است، بکشیم کنار! گفتند آقا تقاضا کن! گفتم: از چه کسی؟ گفت: از مدیر کل روابط عمومی! تقاضا کن تا این میز را بردارند، گفتم حالا این کی بدستش برسد، چه میکند؟ گفت: ایشان زیرش را مینویسد به حمل و نقل، گفتیم: او چه میکند؟ گفت: او زیرش را مینویسد به تدارکات! گفتیم: او چه میکند؟ گفت: او زمان تعیین میکند و میآیند یک زمانی این را برمیدارند. گفتم: پس چه شد؟ مدیر کل روابط عمومی! نامه مینویسم من به مدیر کل روابط عمومی، او بنویسد به حمل و نقل، او بنویسد به تدارکات، او زمان بزند بیایند میز را بردارند. گفتم: خیلی خوب! عبایم را کنار گذاشتم، این میز را هل دادم کنار رفت. لفتش میدهیم آقا! نمیخواهیم! بنا نداریم! ببینید ایران بنا گذاشت شاه را از ایران بیرون کند. رفت بیرون! بنا گذاشت جنگ را اداره کند، هر چیزی را بخواهیم میشود. هر کاری را بخواهیم بکنیم، راهش را پیدا میکنیم. هر کاری را نخواهیم بکنیم، بهانهاش را پیدا میکنیم.
یک بار دیگر میگویم، عجب شعار خوبی است. هر کاری را بخواهیم بکنیم، راهش را پیدا میکنیم. هر کاری را نخواهیم بکنیم، بهانهاش را پیدا میکنیم. میگوید: آبروداری است! مگر میشود ما تالار نگیریم؟ مگر میشود عروس ماشین لباسشویی نداشته باشد؟ مگر میشود یک جوان...
دیشب یک کسی میگفت: رفتم بله برون! ولی گفتند: چوبهایش را باید داماد بدهد. گفتم: چوبهایش چند میشود؟ گفت: فلان میلیون! بابا یک عروس و داماد، روی زمین بخوابید، سال دیگر تخت بخرید. البته ما هم خانهمان تخت داریم، منتهی، من در سن شصت سالگی تخت خریدم. 10 سال پیش خریدم. این از بیست و دو سالگی میخواهد روی تخت بخوابد. خوب دو سال روی زمین بخواب، دندانت میگیرد؟ نمیخواهیم عروسی را آسان کنیم. الان جوانها گیر کردهاند، دخترها گیر کردهاند، ازدواج شده طنابی و دارد خفه میکند.
5- آداب و رسوم نادرست در ازدواج جوانان
من دیروز رفتم مجلس! کمیسیون فرهنگی گفتم اگر شما میخواهید کار فرهنگی بکنید، مشکل ما مشکل ازدواج است، بیایید مشکل ازدواج را حل کنید. چقدر دختر داریم که سنش دارد به سی سال و بالاتر میرسد؟ دخترهایی که سنشان دارد رد میشود، پسرهایی که سنشان دارد رد میشود. آقا ما مشکل داریم. یک نهضتی باید بشود، نهضت قناعت، نهضت زهد، بچهها باید یک هنری بلد باشند. درسهای آموزش و پرورش ودانشگاه باید درس مفید باشد. پژوهشها باید...
خوشم آمد آقای رئیس جمهور هم چند روز پیش روز پژوهش، در سخنرانیاش گفت: پژوهشها کاربردی باشد. ما گاهی پژوهش میکنیم که آجرهای سی و سه پل اصفهان از نجف آباد است یا از خود اصفهان! حالا یا از نجف آباد یا از خود اصفهان بیا از رویش رد شو! پژوهش... حضرت عباسیها! پژوهش میکنیم در ادبیات که «خندقی کندند» یا «خندقی بکندند» یا «خندقی بکندندی»!!! میگویند: فارسی قدیم «خندقی بکندندی» بود، در قرن فلان «خندقی بکندندی» شد «خندقی بکندند» و الان شد «خندقی کندند» بابا یک عده در صدر اسلام خندق را کندند، جنگ هم شروع شد، حالا بعد از هزار و چهارصد سال نشستند... عرض کردم گیر هستیم، اصلاً ببینید... بگذارید رک حرف بزنم. یک کسی به ما نفرین کرده است، گفته است: «إِنْ شاءَ اللَّه» خیر از عمرت نبینی! و لذا حوزه و دانشگاه و آموزش و پرورش و دولت و ملت ما، گاهی وقتها پولمان، علممان، عمرمان، دارد هدر میرود، 350 «اعوذ» در روایات است. یعنی پناه میبرم از این خطر! حدیث داریم که این تکه را حضرت هر روز میگفت: «اعوذ بک من علم لا ینفع» پناه میبرم از اطلاعات بیخاصیت.
از من پرسید: تبری که حضرت ابراهیم با آن بتها را شکست، کجاست؟ چه چیزی به این بگویم؟ واقعاً چه چیزی بگویم؟ تبر باشد آدم بزند بر کلهاش! سؤالهای لغو! امام زمان(ع) زن و بچه دارد یا نه؟ خوب تو به زن و بچهاش چه کار داری؟ یعنی مشکل فرد است؟ مشکل جامعه است؟ واجب است بدانیم، مستحب است بدانیم، این چه سؤالی است که میکنی؟ پژوهش باید یک پژوهش کابردی باشد، یعنی اگر عمری، پولی تلف شد، یک خروجی داشته باشد. علم هم همینطور است. امیرالمؤمنین میفرماید: فکر نکن، فوق لیسانس و لیسانس و دکتر ببین چقدر... «ثمرة العلم العبودیة» ثمرهی علم بندگی خداست. اگر هر کس با سوادتر است، آمد در نماز جماعت! این پیداست علمش مفید است. اگر هر کس باسوادتر است، بیشتر سلام کرد، تواضع! هر کس باسوادتر است، بیشتر دست پدر و مادرش را بوسید، هر کس باسوادتر است به زیردستان بیشتر رسید، این علم مفید است، وگرنه چهارتا کلمه در کله رفته است، اما نه ادبم نسبت به مردم، نه نسبت به زیردست، نه به پدر و مادر، نه بندگیام نسبت به خدا، هیچ فرقی نکرده است، این علمها فایده ندارد.
این را علامه طباطبایی به من گفت. رفتم پهلوی علامه طباطبایی، گفتم: آقا قرآن یک آیه دارد، میفرماید: «إِنَّمَا یَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر/28) عالم از خدا میترسد، گفت: بله! آیهی قرآن است، گفتم: من اول طلبگیام که سواد نداشتم، سر نماز گریه میکردم، نمازهای باحالی میخواندم، حالا باسواد شدهام، سر نماز حواسم پرت است، پس این آیه چه میگوید؟ گفت: آیه درست است، اینهایی که تو خواندهای علم نبوده است. یک چیزهایی حفظ کردهای! اگر علم بود، «ثمرة العلم العبودیة»
حاج احمد آقا به من گفت، خدا رحمتش کند. گفت: اول امام اشکهایش را با دستمال پاک میکرد، با دستمال کاغذی! بعداً دستمال کاغذی کافی نبود، با پارچه پاک میکرد، اواخر عمرش امام با حوله اشکهایش را پاک میکرد، این علم علم مفید است. امام اول انقلاب فرمود: دست مراجع را میبوسم! من با گوش خودم از امام شنیدم. من دست مراجع تقلید را میبوسم. بعد مرجعیتش گل کرد، بیشتر شد. فرمود این که گفتم دست مراجع را میبوسم برای آن زمان بود، الان میگویم دست بقالها را هم میبوسم. علم بالا رفت، تواضعش بیشتر شد. شد رهبر، گفت: رهبر من همان پسر 13 ساله است که با خودش نارنجک بست، حسین فهمیده!
حالا راجع به حسین فهمیده هم یک چیزی یادم آمد بگویم! یک آقای دیگری هست که او هم تصادفاً فامیلش فهمیده و اسمش هم حسین است. میگفت: رسیدم سر چهارراه، این پلیس گفت: کجا میروی؟ گفت: راهت از آن طرف نیست باید از این طرف بروی! اسم شما! گفت: من هم اسم خودم را گفتم: حسین فهمیده هستم. یک مرتبه با اون قاطی کرد. گفت: ببخشید توجه نداشتم شما شهید شدید! بله دیگر آدم گاه قاطی و پاتی میکند.
رفت در حرم امام رضا، حرم را دید، گفت: ای امام باقر! قاطی کرد! بعد گفت: کی ظهور میکنی! بعد گفت: با این همه طلا و گنبد چطور هشتم شدی، تو باید اول میشدی، گاهی آدمها، قاطی میکنند. باید یک نهضتی در ایران بشود، چندتا نهضت باید در ایران بشود، حالا ما میگوییم، اگر هم مردیم بعضیها دنبال کنند. ولی داشته باشید این کلمه را!
1- یک نهضتی باید بشود، نهضت تلخیص! این کتابهای قطور را کسی مطالعه نمیکند، الان نسبت به الغدیر این کار را کردهاند، الغدیر یازده جلد است، خدا رحمتش کند، برداشتهاند و یک جلدش کردهاند. مثل اینکه شیشهی گلاب را برمیدارند و عطرش میکنند. اگر شیشهی عطر باشد، همه در جیبشان میگذارند. شیشه گلاب را چه کسی بغل میکند و هن و هن راه میرود؟ یعنی باید کتابهای طولانی، بروشور بشود. خلاصه بشود. شما چرا الان اینقدر ساندویچ فروشی میبینی؟ چون دیگر حوصلهی آشپزخانه ندارند. میخواهند ایستاده یک چیزی بخورند، اخیراً دیگر آب میوه میخورند، چون حوصلهی جویدن هم دیگر ندارند. چون ساندویچ را باید جوید. وقتی مردم دارند بیحوصله میشوند، «وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا» (انفال/66) خدا میداند شما ضعیف هستید، «خَفَّفَ اللَّـهُ عَنکُمْ» وقتی در خانه پیرزن هست، باید پلهها را ده ده سانت گرفت. «وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»، «خَفَّفَ اللَّـهُ» آدمی که ضعیف است، پلهها را کوچک بگیرید. خانه وقتی چند طبقه شد، پیرزن و پیرمرد هم هست، پس آسانسور میخواهد. «وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»، قرآن میگوید وقتی طرف ضعیف است، یک خورده کوتاه بیا. تا نقشه مهندسیات را... توی شهرسازی، وقتی ما زمانی هستیم که ویلچر داریم باید، در همهی ادارهها یک راهی برای... چه میگویند اسمش را؟ یک جوری درست کنیم که ویلچریها محروم نشوند. «وَعَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفًا»، «خَفَّفَ اللَّـهُ» باید سبک بگیریم. ما اگر در مسجدسازی از خیر مسجدهای میلیاردی بگذریم، همه روستاهای ما مسجددار میشوند، گاهی یک مسجد چندمیلیاردی میسازیم، آن وقت نتیجهاش این است که چند تا روستا مسجد ندارند. آقا مشکل ما در مدیریت است. مشکل ما در مدیریت است. یک صلوات بفرستید.
6- لزوم اصلاح مدیریت در خانه و جامعه
سورهی ابراهیم، عرض کنم، سورهی ابراهیم... آوردم. یک چند تا آیه دارد که برای مدیریت است. حالا ممکن است مسئولین مملکتی هم باشند، یا خودمان همه یا هر کسی به یک نحوی مدیر است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم». سورهی ابراهیم از آیهی 32 به بعد. مشکل کجاست؟ در سورهی ابراهیم، میفرماید که «أَعُوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجیم» «اللَّـهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» (ابراهیم/32) «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ» آسمانها و زمین را آفرید، دیگر چه، «وَأَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً» از آسمان «مَاءً» باران فرستاده است. «فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ» «أَخْرَجَ» خارج کرد، «بِهِ مِنَ الثَّمَرَاتِ» میوهها را هم بعد از باران فرستاده است. دیگر چه؟ «وَسَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ» کشتی هم برای شما قرار دادیم، «وَسَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهَارَ» نهرها را هم مسخر شما کردیم، دیگر چه؟ «وَسَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ» شمس و قمر را هم که معنایش را بلد هستید، یعنی چه؟ خورشید و ماه! دیگر چه؟ «وَسَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ» لیل و نهار را هم ترجمهاش را بلد هستید. شب و روز! دیگر چه؟ «وَآتَاکُم مِّن کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ» هر چه سؤال کنید، هر چه از خدا خواستید، به شما دادهام، «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللَّـهِ لَا تُحْصُوهَا» اگر خواسته باشید، نعمتهای خدا «نِعْمَتَ اللَّـهِ لَا تُحْصُوهَا» نعمتهای خدا را نمیتوانید احصاء کنید و بشمرید. خوب پس گیر کجاست؟ مشکل کجاست؟ آسمان و زمین در اختیار ماست. باران در اختیار، میوهها در اختیار، کشتی در اختیار، نهرها در اختیار، خورشید در اختیار، قمر در اختیار، شب و روز در اختیار، هر چه سؤال کنید در اختیار، نعمتهای خدا را «لَا تُحْصُوهَا» پس چرا نداریم بخوریم؟ میگوید: «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» انسان مدیریتش خراب است، همه چیز داریم، مدیریت نداریم. آب داریم، خاک هم داریم، باید دید چه باید کرد. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» این آیه برای مدیریت است. «إِنَّ الْإِنسَانَ» جمله هم گفته قطعاً «إِنَّ» یعنی قطعاً جملهی اسمیه هم یعنی قطعاً، حالا جملهی اسمیه برای آخوندهاست. حالا همینطور اجمالاً بگویم. «لَظَلُومٌ» ل هم یعنی قطعاً، «ظَلُومٌ» هم یعنی قطعاً، «کَفَّارٌ» هم یعنی قطعاً، نمیگوید: کافر! نمیگوید: ظالم! ظالم و کافر یک معنا دارد، ظلوم و کفار یک معنای تندی دارد. یعنی خیلی ظالم است. خیلی کافر است. میگوید: همه چیز به تو دادیم، به قول شاعر، ابر و باد... میگوید همه چیز به تو دادیم، تو نتوانستی از این... مثل اینکه شما به بچهات میگویی: کامپیوتر داری، استاد داری، آزمایشگاه داری، معلم داری، ثبت نام داری، سرویس داری، چی داری و داری، پس چرا درس نخواندی؟
7- جایگاه اخلاق در فرهنگ جامعه
یک بار دیگر، «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ»، ماء باران، میوها ثمرات، کشتی، نهر، خورشید، ماه، شب، روز،«کُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ» دیگر چانه نزن، هر چه تو بخواهی، بعد میگوید: اگر خواسته باشید نعمتهای خدا را بشمرید، «لا تحصوها» نمیتوانید بشمرید، بعد میگوید: پس چرا مشکل داریم؟ «إِنَّ الْإِنسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ» بد استفاده کردن، بیجا استفاده کردن، اسراف کردن، ولخرجی کردن، یک چیزهایی که، فقر تحمیلی را پذیرفتن، احساس فقر، من فقیر نیستم، احساس میکنم که من بدبخت هستم. احساس میکنم که من بدبخت هستم. نه آقا بدبخت نیستی... یک مشت احساسات غلط، این احساس میکند که اگر دانشگاه نرود، بدبخت است. حالا دانشگاه و کنکور رد شدی، رد شدی، یک کار دیگر بکن. آخر چه کسی گفته بدبخت است کسی که دانشگاه نرفته؟ ما چقدر آدم داریم که دانشگاه نرفته و یک ذره هم بدبخت نیست؟ هم کارش مفید است، هم درآمدش خوب است؟ و آدمهایی هم داریم که تحصیلات عالیه دارند، ولی هزار و یک مشکل دارند، اینطور نیست که هر کس برود دانشگاه هیچ مشکلی نداشته باشد... بعضیها از طلبگی میترسند. میگوید: آخر طلبگی که... مدرک ندارد، طلبگی که چیز ندارد. اونجا چهار سال درس بخوانیم مهندس میشویم. شش سال میشویم کارشناس ارشد، هشت سال ده سال دکتر میشویم. بعد پایش به جایی بند است، آخر آخوندی پایش به جایی بند نیست. بابا آدم داریم که مدرکهای دانشگاهی دارد، باز گشنگی میخورد. آدم هم داریم که آمده است و طلبه شده است، هیچ گشنگی نمیخورد. گشنگی خوردن مربوط به مدرک نیست. مربوط به شهر و روستا نیست. آدم داریم در شهر سی تا مشکل دارد، و آدم دارم در روستا هیچ مشکلی ندارد. یک خورده باورهای ما، فرهنگ ما، باورهای ما جابجا شده است، فکر میکنیم که اگر این... پسر فلانی بیاید خواستگاری دختر ما چه میشود. چه میشود اگر بیاید خواستگاری ما. اگر من زن این بشوم چه میشود. اگر من این دختر را بگیرم چه میشود، هیچ طور نمیشود. هیچ طور نمیشود. اگر بناست خوش باشیم، مورد دیگر هم ازدواج بشود خوش میشویم. ما باورهایمان دختر و پسر قاطی کردهایم. این به ما که نمیخورد. این فرهنگش به ما نمیخورد. من الان فوق لیسانس هستم، خوب این دختره دیپلم دارد، نه به ما نمیخورد. مثلاً این فرهنگ شما... این چیست که اسمش را گذاشتهای فرهنگ؟ ما در فرهنگ هم فرهنگمان غلط است. اصلاً نمیفهمیم فرهنگ... بعضی از ما ها البته! توهین نکنم. بعضیها نمیدانند فرهنگ ما بهم نمیخورد یعنی چه؟ فرهنگ یعنی اخلاق! اخلاق باید به هم بخورد. فرهنگ به معنای مدرک نیست. اگر معنای فرهنگ مدرک باشد، تمام مراجه تقلید ما باید بیهمسر باشند. چون شوهرش آیت الله العظمی است و زنش یک خانم خانهدار است. میگوییم: نه! من آیت الله العظمی هستم، این زن خانهدار است، ما فرهنگمان به هم نمیخورد. هیچی! خوب همهی مراجع بیزن هستند. این فرهنگ به معنای درس نیست. فرهنگ یعنی مخ! اخلاقها به هم میخورد، اخلاقها به هم میخورد، آدمهایی هستند، بسیار باسواد هستند، اما از نظر اخلاقی نمیشود با آنها زندگی کرد. اصلاً نمیشود با آنها زندگی کرد. آدمهایی هم هستند که خیلی سوادشان پایین است، ولی آدم با ایشان زندگی میکند خوش میگذرد، خیلی راحت با هم زندگی میکنند. فرهنگ یعنی راحتی زندگی، یعنی باور، یعنی آرامش، فرهنگ نه به معنای مدرک است، معنای فرهنگ یعنی چه؟ مثل اینکه معنای هنر را غلط کردهایم. اصلاً حالا موسیقی را بگویید هنر است، خیلی خوب! تنبک هم هنر است، داریه هم هنر است، خیلی خوب! حالا اینطوری کردیم و ...حالا یک مثلی یادم آمد. آقای بروجردی را خدا رحمتش کند، یکی از علمای شهرستانها آمده بود خدمت آقای بروجردی، یک بحث علمی کرد و آقای بروجردی گفت وای احسنت. «ما شاءَ اللَّه» «ما شاءَ اللَّه»! در استان شما یک چنین شخصیتهای مثل شما هست، علمی! گفت: بله! شما فکر میکنید همهی علماء قم جمع شدهاند؟ شما فکر میکنید علمای قم تنبک میزنند؟ ببخشید، علمای شهرستانها تنبک میزنند؟ تنبک میزنند؟ گفت: ببین! تنبک را این چنین میزنند. اونی که هست داریه است. آقای بروجردی به ایشان گفت. آخر این آقا که از شهرستان آمده بود، میگفت: شما فکر میکنید علماء همه قم جمع شدهاند؟ علمای شهرستانها تنبک میزنند؟ ایشان گفت: نه! تنبک را اینطوری میزنند.
ما فکر میکنیم که اگر کسی این کار را کرد، هنرمند است، کار دیگر کرد هنرمند نیست.
اجمالاً ما میتوانیم برگردیم به قرآن، زندگی ساده، زندگی شیرین، یک دو سه مورد ابراهیم در کشور ما میخواهد، که بیاید این بتها و آداب و رسوم و خرافات و تجملات و اشرفیگری را بزند، زندگی راحت میشود. ما الان خودمان مثل بتپرستها، بت با دست خودشان میساختند و در مقابلش گریه میکردند. قرآن میگوید: «أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ» (صافات/95) خودت با دست خودت تراشیدی و در مقابلش گریه میکنی؟ ما هم یک آداب و رسومی را خلق کردیم، خودمان در آداب و رسوم خودمان ماندهایم. این آداب و رسوم پایش به جایی بند نیست. خدایا! یادمان بده که چگونه زندگی کنیم. یادمان بده که چگونه فکر کنیم. یادمان بده که چگونه بگوییم. یادمان بده که چگونه باور کنیم. باورها و افکار غلط را از ذهن و دل ما برطرف بفرما!
- چهارشنبه ۴ شهریور ۹۴
- ۰۶:۳۳
- ۱۴۸۳
- ۰