ناسزاگویی، نقل و نبات جامعه
در میان برخی از طبقات و اقشار اجتماعی، فحش و ناسزاگویی به عنوان یک فرهنگ در آمده است و گاه اشخاص حتی در یک جمله کوتاه نمی توانند از فحش و ناسزا اجتناب کنند؛ گویی ناسزاگویی به عنوان یک امر ارزشی تلقی شده و اگر بخواهد خودمانی سخن بگویند از فحش و ناسزا باید استفاده کنند.
در میان برخی از جوانان این فرهنگ رخنه کرده است که یکدیگر را به اسم ها و القاب زشت بخوانند و حتی یکی دو تا فحش ناموسی را چاشنی کلام و سخن خودش کنند.
مشکل جامعه ما این است که این فرهنگ تنها در میان ارذال و اوباش جامعه رواج ندارد، بلکه حتی در میان برخی مذهبی ها و توده های مومن جامعه نیز شایع است این رویه بسیار خطرناک است و اگر همان مسیری را بپیماید که دروغ پیموده و جایگاهی درمیان همگان یافته است، می تواند جامعه را به سقوط و تباهی اخلاقی و هنجاری بکشاند.
برخی از مردم عادت کرده اند که با یکدیگر شوخی کنند. در میان جوانان شوخی کردن و دست انداختن هم، گاه به عنوان یک هنر و ارزش مطرح است و کسی که حاضر جواب است و یا بتواند دوستانش را دست بیندازد و با شوخی، دیگران را بخنداند به عنوان یک دوست شایسته و خوب، مقبول جمع قرار می گیرد. اما باید توجه داشت که شوخی نباید هنجارها را مخدوش کند و انسان را از مسیر درست و سازنده دور سازد. اگر کسی به شوخی دروغی بگوید، عادت می کند و همین باعث می شود درهای خانه بدی را به روی خودش بگشاید. از این رو از دروغ های جدی و شوخی نهی شده است. پس اگر بخواهیم شوخی کنیم می بایست مراعات اخلاق و شئونات را نیز بکنیم. امام باقر (ع) می فرماید: ان الله عزوجل یحب المداعب فی الجماعه بلا رفث؛ خداوند عزوجل کسی را که در میان جمع شوخی کند دوست دارد به شرط آنکه ناسزا نگوید.[1]
ضرورت سرزنش در برخی موارد
بداخلاقی ها در جامعه باید اصلاح شود و همگان موظف هستند با اشکال گوناگون چون امر به معروف ونهی ازمنکر، مدافع ارزش ها و هنجارها بوده و از هرگونه ترویج و رشد نابهنجاری ها جلوگیری کنند.
گاه لازم است که از روش های خاصی استفاده شود تا دیگران به زشتی اعمال خود آگاه و واقف شوند و خلق و خوی خود را تغییر دهند؛ یعنی برخی از مردم سزاوار آن هستند که مورد شماتت و سرزنش قرارگیرند تا رفتار زشت خودشان را ترک کنند. وقتی انسان می داند که فردی گرفتار ترس و یا بخل و کذب و مانند آن است باید او را با سرزنش از این خوی و خلق بد دورکرد. اما باید توجه داشت که در اینجا نیز باید رعایت عدالت کرد و در هنگام شماتت، دیگران را وارد نکرد و موجبات آزار و اذیت آنان نشد. پیامبر(ص) می فرماید: اذا شتم أحدکم اخاه فلا یشتم عشیرته، و لا أباه، و لا امه، ولکن لیقل ان کان یعلم ذلک: انک لبخیل، و انک لجبان، و انک لکذوب، ان کان یعلم ذلک منه؛ هرگاه یکی از شما برادرش را دشنام می دهد، نباید به ایل و تبار او و پدر و مادرش دشنام دهد، بلکه بگوید: تو بخیلی،تو ترسویی، تو دروغگویی به شرط آنکه بداند او واقعا چنین است.[2]
انسان باید از فحش و ناسزاگویی اجتناب کند. در برخی از روایات است که گفتن و نقل فحشی که دیگران گفته اند به معنای آن است که گویی خودش آن را انجام داده است. به سخن دیگر، نقل قول فحش، از مصادیق ترویج عمل زشت است که از نظر قرآن و دین اسلام حرام است. پس کسانی که در جراید و یا دیگر رسانه های عمومی و همگانی به نشر و انتشار و ترویج فحش های دیگران می پردازند در حقیقت خود، گوینده آن فحش هستند و آثار و تبعاتی که برای فحش است گریبانگیر آنان نیز خواهد شد. امیرمؤمنان علی(ع) در این باره می فرماید: من سمع بفاحشه فابداها کان کم اتاها؛ آنکه سخن زشتی بشنود و بازگویش کند مانند کسی است که آن را گفته است[3]
چیستی و انواع فحش و ناسزا
فحش و ناسزاگویی اقسام و انواعی دارد. در فرهنگ و ادبیات عربی برای هر یک از انواع و اقسام آن، واژه و اصطلاح خاصی است. با مراجعه به فرهنگ های لغت می توان کلمات و واژگانی چون هجو، هجر، سب، شتم، فحش، عار، بذاء و مانند آن را برای حالات و انواع فحش و ناسزا شناسایی کرد.
واژه سب کردن که در قرآن آمده[4] در اصل به معنای قطع کردن و بریدن است. این واژه در فحشی به کار می رود که با آن آبروی افراد قطع (ریخته) می شود.
در فارسی واژه دشنام و ناسزا به کار رفته است. دشنام ترکیبی از دو واژه دش (در اصل دشت) به معنای زشت و نام است. پس دشنام دادن یعنی کسی را به نام زشت خواندن. اما کلمه ناسزا که ترکیبی از حرف نفی «نا» و «سزا» است به معنای امری است که سزاوار شخص نیست. یعنی به شخص نسبتی داده می شود که او لایق و سزاوار آن نسبت نیست. پس هر نسبتی چون بهتان، افترا، تهمت و مانند آن که شخص سزای او نیست ناسزا خوانده می شود. همچنین هجو، فحش در شعر و هجر، فحش در سخن و اهانت کردن است. البته تفاوت های دیگری اهل لغت گفته اند که به آن پرداخته نمی شود.
واژه فحش دلالت بر قباحت و زشتی در چیزی دارد. وقتی عرب می گوید فحش الشئی یعنی قباحت و زشتی آن آشکار شد. برخی فحش را مترادف قباحت دانسته اند که البته تفاوتی میان آن دو است که کاربرد فحش را در موارد خاص توجیه می کند. برخی نیز فحش را به عملی اطلاق کرده اند که از حد و مرز خود تجاوز کرده باشد. پس به شکلی فحش، همان ظلم و تجاوز است.
از اینکه خداوند در آیه 45 سوره عنکبوت فحشاء را در کنار منکر یاد کرده، می توان به دست آورد که فحشاء غیر از منکر است. به این معنا که هر کار زشتی را فحشاء نمی گویند. و در واقع نسبت میان فحش و منکر، عموم و خصوص مطلق است؛ زیرا هر فحشی منکر است ولی هر منکری فحش نیست، بلکه تنها نوعی از منکرات و زشتی هاست که از مصادیق فحش است.
فحش در اصطلاح علم اخلاق و فرهنگ قرآن، هر آن چیزی است که طبع سلیم از آن بیزار است و عقل سلیم آن را نقصان می داند: ما ینفر عنه الطبع السلیم، ویستنقصه العقل المستقیم؛ راغب اصفهانی فحش را چیزی می داند که قباحت آن عظیم است، حال قول باشد یا فعل: الفحش، والفحشاء، والفاحشه؛ ما عظم قبحه، من الافعال و الاقول (مفردات الفاظ قرآن کریم، ذیل واژه فحش)
به نظر می رسد که فحش اعم از قول و فعل است در حالی که بذاء در زبان است یعنی بدزبانی کردن.
اثار ناسزاگویی و فحش زبانی
برای فحش زبانی و ناسزاگویی آثاری بیان شده است که شامل حوزه های فردی و اجتماعی و مادی و معنوی است. کسی که فحش می دهد پیش از آنکه به دیگران آسیب برساند به خودش صدمه می زند. در روایات بیان شده که آثاری برای رفتار زشت سب و دشنام و فحش است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می شود.
1. دشمنی و عداوت: یکی از آثار نابهنجاری های کلامی و ناسزاگویی و دشنام عداوت و دشمنی است. کسی که دشنام می دهد و ناسزا می گوید برای خودش دشمنی می خرد و ارتباطات اجتماعی را به هم می ریزد و با این زشت گویی، خودش عناد را دامن می زند و اجازه نمی دهد تا جامعه به سمت همزیستی و تعاون و همکاری کشیده شود. پیامبر(ص) می فرماید: لاتسبوا الناس فتکتسبوا العداوه بینهم؛ به مردم ناسزا نگویید، که با این کار در میان آنها دشمن پیدا می کنید.[5]
2. نشانه نفاق و عامل دورویی: فحش و دیگر مصادیق دشنام و ناسزاگویی یکی از مهمترین علل و عوامل نفاق است و کسی که بدزبان است در حقیقت نشان می دهد که از اخلاق و دین وعفت به دور است. امام صادق(ع) می فرماید:الفحش و البذاء و السلاطه من النفاق؛ دشنامگویی و بدزبانی و دریدگی از (نشانه های) نفاق است.[6] پس باید به هر شکلی شده از نفاق و نشانه های آن اجتناب کنیم و اجازه ندهیم که با بدزبانی، دنیا و آخرت خودمان را تباه سازیم و از اهل خسران شویم.
3. خودبزرگ بینی: دشمنان دادن دیگران نشانه ای از خودبزرگ بینی و تکبر و کبر است که در آدمی پدید آمده است. کسی دیگران را دشمنان می دهد که گرفتار تکبر باشد. این تکبر است که او را در نزد خودش بزرگ و دیگران را خوار و ذلیل نموده است؛ از این رو با دشنام، تکبر خود را به نمایش می گذارد. به سخن دیگر، دشنام گو انسان متکبری است که باید از او اجتناب کرد و اگرکسی اهل دشنام است باید در اخلاق خود تجدیدنظر کند؛ زیرا نشانه ای از کبر و تکبر است که پیامدهای بسیار بدی را دردنیا و آخرت گریبانگیر او خواهد کرد.
امام علی (ع) می فرماید: ثمره التواضع المحبه، ثمره الکبر المسبه؛ ثمره فروتنی دوستی است، ثمره تکبر دشنام گفتن است.[7]
4- هلاکت و نابودی: دشنام گو در همین دنیا به هلاکت گرفتار می شود، زیرا وقتی دیگری را دشنام می دهد خود در معرض آن قرارگرفته و اندک اندک درشرایطی قرارمی گیرد که موجبات هلاکت و نابودی خودش را فراهم می کند.
پیامبر(ص) به دشنام گویان هشدار می دهد و می فرماید: ساب المؤمن کالمشرف علی الهلکه؛ ناسزاگوی به مؤمن همچون کسی است که در آستانه هلاکت باشد.[8]
5-دچار شدن به فسق: از نظر آموزه های اسلامی، دشنام گویی بویژه دشنام مومن از مصادیق فسق و معصیت الهی است. درحقیقت شخص فحش دهنده از ایمان به کفر در می آید و برخلاف حکم خداوند عمل کرده و گرفتار فسق می شود و این گونه خود و آینده اش را تباه می سازد. پیامبر اکرم (ص) می فرماید: سباب المؤمن فسوق، و قتاله کفر، وأکل لحمه من معصیه الله؛ ناسزا گفتن به مؤمن فسق است و جنگیدن با او کفر و خوردن گوشت او (غیبت کردن از وی) معصیت خداست.[9]
6- بازگشت دشنام به شخص: مومن نمی بایست هرگز دشنام برزبان جاری کند حتی اگر این دشنام به غیر انسان و نسبت به موجودات دیگر باشد. اینکه شخص به حیوانات و جانوران دشنام دهد و یا حتی به باد و توفان وسیل و زلزله دشنام دهد، گناهی بزرگ است؛ زیرا اینها از آیات الهی است و دشنام گویی نسبت به هرکسی و هر چیزی نادرست و ناسزاست که باید از آن اجتناب کند. کسی که به موجودات الهی دشنام می دهد، و درحقیقت گناه مرتکب می شود. البته این دشنام به آنها نمی رسد بلکه ضررش نخست به خود دشنام گو باز خواهد گشت.
پیامبر(ص) می فرماید: لا تسبوا الریاح فانها ماموره، و لا تسبوا الجبال ولا الساعات و لا الایام و لا اللیالی فتاثموا و ترجع علیکم؛ به بادها ناسزا مگویید که آنها (از جانب خداوند) مامورند و کوه ها و لحظه ها و روزها و شبها را ناسزا نگویید که گنهکار می شوید و به خودتان برمی گردد.[10]
7- خواری و سرشکستگی: دشنام گو خودش را خوار و سرشکسته می کند و خواری و ذلت را برای خود رقم می زند. امیرمومنان علی(ع) به قنبر هشدار داده و می فرماید: مهلا یا قنبر! دع شاتمک مهانا ترض الرحمن و تسخط الشیطان و تعاقب عدوک، فوالذی فلق الحبه و برا النسمه ما ارضی المومن ربه بمثل الحلم، ولا اسخط الشیطان بمثل الصمت، ولا عوقب الاحمق بمثل السکوت عنه؛- خطاب به قنبر- که می خواست به کسی که به او ناسزا گفته بود، ناسزا گوید فرمود: آرام باش قنبر! دشنامگوی خود را خوار و سرشکسته بگذار تا خدای رحمان را خشنود و شیطان را ناخشنود کرده و دشمنت را کیفر داده باشی. قسم به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را بیافرید، مومن پروردگار خود را با چیزی همانند بردباری و گذشت خشنود نکرد و شیطان را با حربه ای چون خاموشی به خشم نیاورد و احمق را چیزی مانند سکوت در مقابل او کیفر نداد.[11]
8-محرومیت از بهشت: از دیگر آثار فحش و بدزبانی آن است که شخص از بهشت محروم خواهد شد و به دوزخ درخواهد آمد. پیامبر(ص) می فرماید: ان الله حرم الجنه علی کل فحاش بذی ء قلیل الحیاء، لایبالی ما قال و لا ما قیل له؛ خداوند بهشت را بر هر فحاش بد زبان بی شرمی که باکی ندارد چه گوید و چه شنود، حرام کرده است.[12]
9- بدترین مردمان: پیامبر(ص) بدترین مردم را کسی می داند که مردم به خاطر فحش گویی او، از هم نشینی با وی پرهیز کنند. آن حضرت(ص) می فرماید: ان من شر عبادالله من تکره مجالسته لفحشه؛ بدترین بندگان خدا کسی است که از ترس فحش او، هم نشینی با او را خوش ندارند.[13]
10-سقوط: دشنام گویی عامل سقوط انسان است. انسان در هر مرتبه معنوی و اجتماعی که باشد از آن مرتبه سقوط خواهد کرد و به مرتبه پست تر و نازل تر در خواهد آمد. امام کاظم(ع) درباره این اثر دشنام گویی می فرماید: ما تساب اثنان الا انحط الا علی الی مرتبه الاسفل؛ هیچ گاه دو تن به هم دشنام ندادند جز آنکه بالاتر به مرتبه فروتر سقوط کرد.[14]
پی نوشت ها:
[1] کافی، ج 2، ص 663، ح 4
[2] کنز العمال، ح 8134- منتخب میزان الحکمه، ص 264
[3] شرح نهج البلاغه ج 20 ص 27
[4] انعام، آیه 108
[5] کافی، ج2، ص 360، ح3؛ منتخب میزان الحکمه، ص 264
[6] بحارالانوار، ج79، ص 113، ح14- منتخب میزان الحکمه، ص 442
[7] غرر الحکم، ح 4613 و 4614- منتخب میزان الحکمه، ص 596
/ سعادتی؛ محمد جواد
[8] کنز العمال، ح 8093- منتخب میزان الحکمه، ص 264
[9] بحارالانوار،ج 75، ص 148، ح 6- منتخب میزان الحکمه، ص 264
[10] علل الشرائع، ص 577، ح 1- منتخب میزان الحکمه ص 264
[11] امالی المفید، ص 119، ح 2- منتخب میزان الحکمه، ص 264
[12] کافی، ج 2، ص323، ح 3- منتخب میزان الحکمه، ص 440
[13] الکافی: ج 2، ص 325، ح 8 میزان الحکمه: ج 2، ص 1422
[14] نزهه الناظر- ص 125. میزان الحکمه ج 5 ص 189 ح
- يكشنبه ۲۰ مهر ۹۳
- ۰۶:۵۰
- ۸۸۴
- ۰