سراسر حیات مبارک حضرت امام خمینی (رحمة الله علیه) آکنده از شواهدی
است که بر سیره ی عملی ایشان در رعایت احکام امر به معروف و نهی از منکر تأکید دارد.
گزیده حکایتی از چگونگی مواجهه و برخورد ایشان با منکرات اخلاقی و اجتماعی مورد اشاره
قرار می گیرد :
متن حکایت:
در یکی از روستاهای نزدیک قم ، یکی از ...شاگردان حضرت امام ...به امر تبلیغ دینی مشغول بود... مردم این روستا به یک مسجد احتیاج داشتند و هنگامی که بحث ساختن مسجد در میان مردم روستا درگرفت ،دو نفر از مالکان آنجا که از نظر مالی توانایی انجام آن را داشتند ،داوطلب شدند. ...آنان گفته بودند : در صورتی ما این مبلغ را می پردازیم که حضرت امام بیایند و کلنگ مسجد را بزنند ...
حضرت امام فرمودند : من که اهل این کارها نیستم ...آقای اشراقی ... گفت :آنچه را که امام در مقابل آن خاضع است ، وظیفه الهی است .اگر مسأله برای ایشان توضیح داده شود و احساس بفرمایند که وظیفه شان است و باید بروند حتماً می روند ...
بالاخره امام آماده رفتن شدند ...هنگامی که برای زدن کلنگ مسجد از میان جلسه ای که تشکیل شده بود،برخاستند تا بروند ، به طرف جوانی که در کنار من نشسته بود، آمدند ،اندکی مکث کردند و آهسته ...به آن جوان فرمودند :
این انگشتری که دستت است ،اگر انگشتر طلا است ، بیرون بیاور (1).
پی نوشت :
1- پا به پای آفتاب ،ج5،ص305-306،به نقل از :آیة الله محمد مؤمن
برگرفته از : کتاب امر به معروف و نهی از منکر / مهدی بخت آور به نقل پرتابل علمی پژوهشی راه بهشت
- شنبه ۲۰ ارديبهشت ۹۳
- ۱۷:۲۶
- ۱۱۴۰
- ۱