خیلی ها دوستی و همنشینی خود را با افراد منحرف و فاسق اینگونه توجیه میکنند:
ما با استناد به آیه شریفه «فبشر عباد الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ »( زمر/17و18) «بشارت بده به بندگان من که سخن را میشنوند و به بهترین آن عمل می کنند» با همه حتی افراد فاسق و منحرف ارتباط برقرار می کنیم تا از نقاط مثبتی که دارند استفاده کنیم!
نظر: چنین چیزی نه معقول است و نه مشروع !
وَإِمَّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیْطَانُ فَلاَ تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّکْرَى مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ(انعام/68)
و چون شیطان تو را به فراموشى اندازد (از یاد خدا) ، پس از یاد آوردن (این مطلب یا خدا) دیگر با گروه ستمکاران منشین.
در جزء نخستین همین آیه آمده است:
وَإِذَا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیَاتِنَا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ (انعام/68)
اگر دیدى کسانى در آیات ما فرو رفته اند (آن را به استهزاء گرفته اند) ، از آنان رو بگردان تا هنگامى که گفتگو را تغییر دهند و مطلب دیگرى بگویند.
خطاب خداوند به پیامبر بزرگوار و ارجمند اسلام است البته از باب «به در مى گویند که دیوار بشنود» یعنی با کسانى که آیات خدا را به استهزاء مى گیرند منشین. همان مضمون آیه دیگر است که مى فرماید:
أَنْ إِذا سَمِعْتُمْ آیاتِ اللَّهِ یُکْفَرُ بِها وَ یُسْتَهْزَأُ بِها فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُمْ...(نساء/140)
هنگامى که شنیدید که (اهل مجلسى) به آیات خدا کفر مى ورزند یا آنها را مسخره مى کنند،با آنان منشینید ، و بعد مى افزاید:
إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعاً.
اشاره به این واقعیت است که نشستن در چنین مجالس،کم کم ایمان را از بین مى برد و آدمى را به نفاق و کفر مى افکند. ما به خاطر داریم که بسیارى از مسلمانان ، بر اثر معاشرت با مارکسیست ها، کارشان به جایى کشید که منافق و کافر شدند. اینها در اصل و ذاتا مخالف اسلام نبودند، کم کم کشیده شدند به سویى که به اینجا ختم مى شد.اگر کسى هم بخواهد به عنوان بحث و مجادله با مارکسیست ها ، با آنان معاشرت کند باید نخست ظرفیت خود را بسنجد ، حتى در مسابقه کشتى نیز «وزن کشى» به دقت انجام مى گیرد و دو هموزن کشتى مى گیرند. و اما آیه مشهور:
زمر/18: الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه .
اولا: منظور از قول در این آیه ، «القول» قرآن است ،
ثانیا باید بتواند[1]«احسن» را تشخیص دهد ، پس هر کس حق ندارد با هر کس بنشیند و در هر بحثى شرکت کند ، اگر معلوماتش کم است یا قدرت تشخیص ندارد و یا ضعف اراده و شخصیت دارد ،حق شرکت در هر بحثى را ندارد.
[1] این مساله «ضعیف الاراده بودن» و کم شخصیتى و «داشتن عقده حقارت» ، خصوصا در این زمینه بسیار مهم است
غالبا اینگونه افراد تحت تاثیرهاى جنبى قرار مى گیرند، خاصه اگر «حریف ها» رند و «وارد» و روانشناس هم باشند که اغلب هستند! بى مناسبت نیست براى تقریب ذهن در اینجا حکایتى نقل شود اگر چه موضوعا با آنچه گفتیم در یک زمینه نیست،اما براى نشان دادن «ضعف» ها مفید است. مرحوم آیة الله بروجردى اعلى الله مقامه،کسى را به یکى از کشورهاى غربى براى امر تبلیغ گسیل داشتند،این شخص که در لباس روحانیت بود ، از همان نخست از معظم له خواسته بود که اجازه دهند تا مدتى با لباس معمولى(غیر روحانى) در آن کشور تبلیغ کند و وقتى به اصطلاح «جا افتاد» آن وقت لباس روحانیت خود را آشکار نماید.
ایشان در پاسخ وى فرمودند:من تو را فرستادم که آنان را به شکل خود درآورى ، تو مى خواهى از همان نخست خودت به شکل آنها درآیى؟
آرى، اگر مسلمان ، مؤمنى باشد به تعبیر قرآن: صف/4: ان الله یحب الذین یقاتلون فى سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص .
مثل پایه هاى مستحکم از سرب ریخته ، به اصطلاح امروز «بتون آرمه» ،باکى نیست ، با هر کس مى خواهد بحث کند،البته باز بشرط آن که علاوه بر این آمادگى روحى،از جهت علمى نیز آمادگى داشته باشد،همراه با طلاقت لسان و قدرت بیان. در صدر اسلام نمونه هاى عالى این گونه افراد ، طرماح بن عدى فرستاده حضرت امام على بن ابیطالب علیه السلام نزد معاویه و نیز هشام بن حکم شاگرد بزرگ رئیس مذهب حقه جعفرى اثنا عشرى حضرت ابو عبد الله جعفر بن محمد الصادق علیه السلام است.
- دوشنبه ۱۹ اسفند ۹۲
- ۰۱:۵۳
- ۲۰۵۹
- ۰