گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

داستان دختری که از مادرش اجازه‌ی زنا می خواست!!

  • ۱۷۴۸ نمایش
  • دختر جوانی از مادرش خواست تا او را به فاحشگی (زنا) اجازه دهد!!

    مادر آگاه در صدد نصیحت دخترش برآمد چرا که این خواسته، از نظر اجتماعی امری ننگین و از نظر دینی نیز حرام بود و این کار چنین شخصی را هر چند که دارای زیبایی و ثروت باشد، از جامعه ساقط می‌گرداند.

    اما دختر بر رأی خود پافشاری نمود.

    چه می‌پنداری؟ مادر با اصرار دخترش چه کار کند؟!

    مادر با اصرار دخترش موافقت کرد اما به چند شرط؛ اگر در این شرطهای مادر پیروز شد، پس اختیارش در دست خودش می‌باشد..

    شرط اوّل مادر این بود که از دخترش خواست صبحگاه در جلوی قصر حاکم بایستد و هنگامی که حاکم از قصر خارج می‌شود و از جلویش می‌گذرد، خود را بر زمین بیندازد؛ گویا که بیهوش شده است و سپس بنگرد که چه چیزی برایش رخ می‌دهد.

    دختر شرط مادر را پذیرفت تا ببیند چه می‌شود.. او صبح روز بعد جلوی قصر حاکم رفت و هنگامی که حاکم بیرون شد، خود را به بیهوشی زد و به زمین انداخت. ناگهان حاکم به سویش شتافت و او را از زمین بلند کرد و همه با اهتمام زیاد دور و برش جمع شدند.

    دختر جوان تظاهر کرد که به هوش آمده است و از حاکم سپاسگزاری نمود و شتابان از آن‌جا دور شد تا به مادرش خبر دهد که در امتحان اوّل پیروز شده است و امتحان دوم چه باشد مادرش به او گفت: فردا هم باید به همان‌جا بروی و این نمایشت را به هنگام خروج حاکم که از پیشت می‌گذرد، اجرا کنی. دختر چنین کرد، اما نتیجه‌اش با نتیجه‌ی دیروزی فرق می‌کرد؛ این بار حاکم به سویش نرفت، بلکه وزیر رفت و او را از زمین بلند کرد و دور و برش برخی از محافظان جمع شدند و حاکم اصلاً به وی توجهی نکرد!!

    دختر باز چنین وانمود کرد که به هوش آمده و از وزیر تشکر کرد و رفت تا واقعه‌ی امتحان دوم را به مادرش خبر دهد. باز از مادرش نسبت به امتحان سوم پرسید و جواب مادر همین بود که فردا هم باید به هنگام خروج حاکم چنین کنی.

    روز بعد هم دختر چنین کرد و هنگامی که خود را بر زمین انداخت، فرمانده محافظان آمد و او را از راه کنار زد و رهایش نمود و به جز چند نفری هیچ کس نزدیک نیامد و این‌ها هم زود او را ترک کردند.. دختر به سوی مادر بازگشت و آن‌چه را پیش آمده بود، با نوعی دلتنگی و حسرت بازگو نمود و از مادرش پرسید: آیا امتحان به پایان رسیده است؟

    مادر گفت: نه دخترم! فردا هم از تو می‌خواهم که چنین کاری را دوباره انجام دهی و در آخر مرا از آن‌چه اتفاق می‌افتد با خبر کنی که این آخرین روز امتحان است!

    دختر چنان کرد که مادر گفته بود؛ اما این دفعه گریان به نزد مادر آمد که امتحان روز آخر برایش سخت شده بود؛ چرا که کسی به نزدیکش نیامده بود تا او را کمک کند، بلکه برخی او را مسخره کرده بودند و برخی دیگر بد گفته و عده‌ای با پاهایشان او را کنار زده بودند

    در این لحظه مادرِ فهمیده به دخترش گفت: عاقبت زنا همین است؛ در ابتدا همه از اشراف، ثروتمندان و پیشت می‌آیند، اما وقتی که چند روزی از آن گذشت، همه از تو متنفر می‌شوند، بلکه تو را مسخره می‌کنند. کرامت از دست رفته‌ات هرگز به تو باز نمی‌گردد، حتى پست‌ترین مردم هم تو را به باد مسخره می‌گیرد؛ با وجود آن هنوز هم می‌خواهی زنا کنی عزیزم؟!

    دخترجوان عقل و هوشش را باز یافت و از مادر فهمیده‌اش سپاسگزاری کرد و گفت: ممنونم مادرم به این درسی که به من دادی، به خدا قسم که هرگز زنا نخواهم کرد گر چه آسمان و زمین بر سرم فرود آیند؛ چرا که زنا، ذلت، پستی و حقارتی بیش نیست.

    برای دیدن مطالب مرتبط اینجا کلیک کنید!

    سلام
    عالی بود،زیبا نوشته شده بود
    يكشنبه ۶ بهمن ۹۲ , ۲۳:۳۵ ابراهیم محمودزاده
    سلام علیکم
     عزیز ارزشمند مطلب ارزشمند شما در شبکه وبلاگی بازنشر گردید ضمن تقدیر تشکر از حسن نیت وتوجه جنابعالی برای شما بهترینها را آرزومندیم
    موفق وسعادتمند باشید درپناه حق
    یا علی
    التماس دعا

    سلام علیکم
    ممنون از لطفتان
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    بسم الله الرحمن الرحیم
    حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
    الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
    گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
    با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
    سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
    در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
    باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
    موضوعات
    پیوندها

    طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

    کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.