شیرفروشى ، آب در میان شیر مى ریخت و به عنوان شیر خالص به مردم مى فروخت ، روزى سیل آمد و همه گوسفندان او را برد و به هلاکت رساند.
شیرفروش از این پیشامد بسیار ناراحت شد و به گریه افتاد، در حالى که خودش به گناه خود اقرار کرده ، مى گفت : «این آب هاى اندک را در میان شیر ریختم و فروختم و کم کم جمع شد و به صورت سیل درآمد و گوسفندهایم را برد».
شاعر به این مناسبت گوید:
داشت شبان رمه در کوهسار | پیر و جوان گشته از او شیرخوار | |
شیر که از بز به سبو ریختى | آب در آن شیر بیامیختى | |
روزى از آن کوه به صحراى خاک | سیل بیامد رمه را برد پاک | |
خواجه چو با غم شد و آزار، جفت | کارشناسیش در این باب گفت | |
کاین همه آب تو که در شیر بود | سیل شد و آن رمه را در ربود |
منبع: عاقبت و کیفر گناهکاران/سید جواد رضوى
- دوشنبه ۲۵ مرداد ۹۵
- ۰۶:۵۷
- ۷۴۰
- ۱