گاهی وقتا یادم یه حوادثی رو در زندگی خودش یا دیگران می بینه که این به یاد این شعر مولوی می افته :
از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو
یا این که می گن :
از هر دستی بدی از همون دست هم می گیری !
ماجرایی که در ادامه میخوانید نمونه عینی همین واقعیت هست.
سر و گوشم میجنبید و شوهرم وقتی فهمید با پسر جوانی رابطه پنهانی دارم بدون هیچ عذر و بهانهای طلاقم داد. من با سرافکندگی و شرمساری به خانه پدرم برگشتم و مدتی سرزنشهای خانوادهام را تحمل کردم تا اینکه آن پسر جوان به خواستگاریام آمد و ما با هم ازدواج کردیم.
«محمود» شغل درست و حسابی نداشت و اهل رفیق بازی بود. ما زندگی مشترک خود را آغاز کردیم و با توجه به اینکه از سوی اقوام و آشنایان طرد شده بودیم سعی میکردم به هر قیمتی شده زندگیمان را حفظ کنم ولی افسوس که پس از گذشت مدت کوتاهی فهمیدم شوهرم به مواد مخدر اعتیاد دارد.
با اطلاع از این واقعیت تلخ میخواستم طلاق بگیرم اما هیچ کس از من حمایت نکرد و مجبور شدم بسوزم و بسازم چرا که این بدبختی نتیجه اشتباههای خودم بود.
زن ۳۹ ساله در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد افزود: من از روز اول زندگی با این جوان در یک شرکت تولیدی مشغول کار شدم تا بتوانم خرج و مخارج زندگیمان را تامین کنم و در طول این سالها تمام دلخوشیام به پسرم بود چرا که از شوهر معتاد و بیمسئولیتم قطع امید کرده بودم. با هر رنج و زحمتی که بود چرخ زندگی را میگرداندم و زندگی سردی را سپری میکردم تا اینکه یک روز برایم خبر آوردند محمود پس از تزریق مواد مخدر داخل مخروبهای در حاشیه شهر فوت کرده است.
بعد از مرگ فلاکت بار شوهرم، تنها ماندم و تمام سعی خودم را برای خوشبختی پسرم به کار بستم. ولی از این همه تلاش و زحمت نتیجهای نگرفتم. متاسفانه در این سالها فکر و ذهن پسرم همیشه با این سوال درگیر بود که چرا اطرافیان و فامیل با ما هیچ رابطهای ندارند و برخورد تحقیرآمیزی میکنند.
او با پرس و جو و تحقیقات فراوان متوجه شد من چه گذشته تاریکی داشتهام و علت طلاقم از همسر اولم رابطه نامشروع بوده است. با روشن شدن این راز پسر جوانم از نظر روحی و روانی آسیب جدی دید و دچار افسردگی شدیدی شد. او که خودش را قربانی هوسهای من میداند در سال دوم دبیرستان ترک تحصیل کرد و دنبال کارهای غیراخلاقی رفت.
پسر ۱۸ سالهام تا به حال چندین بار به اتهام سرقت، شرارت و عربده کشی و نزاع دستگیر شده است و به مواد مخدر اعتیاد دارد. او حتی با بیشرمی، زنان خیابانی را به خانه میآورد و...
من میترسم یک کلمه با پسرم حرف بزنم چون تیزی چاقو را نشانم میدهد و گذشتهام را برایم یادآوری میکند. ماندهام با او چه کار کنم و هیچ یاور و دادرسی ندارم. از آشنایان و اقوام شنیدهام که میگویند از چنین مادری، این طور بچهای به عمل میآید!
گناه شناسی: با توجه به اینکه ازدواج این خانم با همسر دومش بخاطر رابطه نامشروع هنگامی که در عقد همسر اول بوده، باطل می باشد، این فرزند حرام زاده است و از حرام زاده هیچ چیز بعید نیست.
اطلاعات بیشتر در این لینک: حرام ابدی :: گناه شناسی
منبع داستان:کلوب
- سه شنبه ۱ تیر ۹۵
- ۰۶:۳۱
- ۸۹۸
- ۱