ای دل عبث مخور غم دنیا را فکرت مکن نیامده فردا را
این دشت خوابگاه شهیدان است فرصت شمار وقت تماشا را
از عمر رفته نیز شماری مکن مشمار جدی عقرب و جزا را
آرامشی ببخش توانی گر این دردمند خاطر شیدا را
ای دوست تا که دسترسی داری حاجت برآر اهل تمنا را
زیرا که جستن دل مسکینان شایان سعادتیست توانا را
مریم بسی به نام بود لیکن رتبت یکی است مریم و عذرا را
خودرأی می نباش که خودرایی راند از بهشت آدم و حوارا
پاکی گزین که راستی و پاکی بر چرخ برافراشت مسیحا را
علم است میوه شاخه هستی را فضل است پایه مقصد بالا را
نیکو نکوست غازه و گلگونه نبود ضرور چهره زیبا را
ای نیک یا بدان منشین هرگز خوش نیست وصله جامعه دیبا را
ای آنکه راستی به من آموزی خود در ره کج از چه نهی پا را
خون یتیم در کشی و خواهی باغ بهشت و سایه طوبی را
نیکی چه کردهایم که تا روزی نیکو دهند مزد عمل ما را
برداشتیم مهره رنگین را بگذاشتیم لؤلؤ لالا را |
پروین اعتصامی
(دیوان، ص ۲۳)
لینک کوتاه مطلب : https://nidamat.com/?p=30376
- چهارشنبه ۲ بهمن ۹۸
- ۲۱:۲۸
- ۱۲۵
- ۰