گناه شناسی

سیصد و سیزده فدائی منجی انسانهایی هستند حلال زاده، با تربیتی درست، با ایمانی استوار چون کوه، دارای کسب حلال و گوش،چشم،زبان،شکم و دامن پاک

مبارزه با غرور به سبک شهید چمران

کاری که باعث می شد غرور بچه ها از بین برود

سیره شهدا پر است از راهکارهای عملی برای تهذیب نفس و مبارزه با رذایل اخلاقی و ترک گناهان، از جمله روش شهید چمران برای از بین بردن کبر و غرور کاذب موجود در بسیاری از ما انسانهاست که می تواند بسیار راه گشا باشد، به این خاطره خوب توجه کنید:

سیره امام خمینی(ره) در خانه

امام خمینی (ره) چون خورشیدی بود که در این عصر درخشید و تاریخ را متحول کرد و امروز و آینده را تحت تأثیر اندیشه ها و سلوک خود قرار داد و در واقع محبوب قلبها برای امروز و آیندگان خواهد بود آن امام بزرگوار شخصیت نورانی است که باید از رفتار و سلوکش آموخت و به عنوان الگوی زندگی باید بهره ها از آن گرفت.
آن چه در پیش رو دارید مطالبی است که از سیره عملی امام (ره) نقل شده است که برای سرلوحه قرار دادن آن در زندگی مان تقدیم می شود:
احترام برادر بزرگتر در حد یک استاد

بارها و بارها شاهد احترام بیش از حد امام نسبت به آیت الله پسندیده بودیم. ایشان به عنوان برادر بزرگتر و استاد امام در دوران کودکی و نوجوانی در حد یک استاد و شبیه یک پدر، مورد احترام امام قرار می گرفت. مجلس انس امام با برادر بزرگترشان به دور از مسائل سیاسی و رهبری جهان اسلام، احوالپرسی و تفحص از مشکلات احتمالی برادر بود. در این حال شنیدن مسائل عادی زندگی و چکه کردن شیر آب و خرابی دستشویی منزل ایشان برای امام کاملا قابل تحمل بود.[1]
چرا احمد بیمار است؟

امام علاقه عجیبی به همسر و فرزندان و نوه ها و حتی وابستگان خود دارند. حتی اگر یکی از اعضا دفتر ایشان بیماری پیدا کند، امام مرتب احوالپرسی می کنند. سفارش می کنند به مداوا و پزشک و مرتب از وضع آنان جستجو می کنند و امر به رفتن بیمارستان.
یک روز حاج احمد آقا برای خواندن پیام امام به جایی رفته بود. امام صحبت ایشان را از رادیو می شنیدند. ایشان قبل از پیام گفت که امروز حال من مساعد نبود. امام فورا سراغ گرفتند که حال ایشان چطور است و چرا بیمارند؟[2]

به قم که رسیدی تلفن کن!

دختر گرامی امام (ره) نقل می کنند: من ساکن قم بودم. هر وقت که می رفتم با امام خداحافظی کنم به من می فرمودند: «به مجردی که به قم رسیدی تلفن کن».
و قید می کردند که:
«تلفن که می کنی به حاج عیسی بگو که بیاید بمن بگوید. همین طور تلفن نکن که من رسیده ام. اینها نمی آیند به من بگویند. فکر نمی کنند که من دلواپسم. تو قید کن به حاج عیسی که برو به آقا بگو».
من پیش خودم فکر می کردم که آقا چقدر دلواپس من هستند. در صورتی که خیلی ها هم بودند، ولی هیچکس به من چنین حرفی نمی زد و دیگر بعد از ایشان هم هیچکس به من چنین حرفی نزد. این سخن آقا باعث می شد که من فکر کنم لابد آقا خیلی نسبت به من علاقمند بودند.[3]

آهسته راه می رفتند تا کسی بیدار نشود

خانم امام می گفتند بنده تا یاد دارم و با ایشان زندگی می کنم هر شب (همیشه) به نماز شب می ایستادند و سعی داشتند که مزاحم من یا بچه ها نباشند. حتی یک شب هم ما به خاطر نماز شب آقا بیدار نشدیم، مگر اینکه مثلا خودمان بیدار بودیم. مسافرت هم که می رفتیم آقا برای نماز شب که بیدار می شدند طوری حرکت می کردند و آهسته راه می رفتند و وضو می گرفتند که مزاحم دیگران نبودند.[4]

نمی گویند حرف نزنید

دختر بزرگوار امام می گویند: یکروز دایی من می گفت که رفتم خدمت امام، داشتند رادیو گوش می کردند، اما نخواستند به من بگویند حرف نزن بلکه رادیو را نزدیک گوششان گذاشتند. گاهی که ما دو سه نفری در خدمت ایشان صحبت می کنیم، ایشان به صورت اشاره به ما می گویند حرف نزنید و مستقیما به ما نمی گویند حرف نزنید. یک وقت می بینیم بلند می شوند می روند نزدیک تلویزیون و به آن نگاه می کنند و ما متوجه می شویم که صحبت هایمان موجب شده است که ایشان نتوانند از تلویزیون استفاده کنند.[5]

به ما نصیحت می کردند

نوه امام (ره) می گفتند: ما وقتی پهلوی آقا بودیم خیلی احساس راحتی می کردیم و خیلی رابطه خوبی داشتیم. همه مان حالت امام، پدر بزرگ و همه را می گذاشتیم کنار. دو تا رفیق بودیم، وقتی پهلوی هم بودیم. با همه همین طور بودند. همه همین احساس آرامش را پهلوی ایشان داشتند. جذبه به جای خود، دوستی هایمان، حرفهایی را که با ایشان می زدیم همه خیلی صمیمانه بود. به ما نصیحت می کردند، ولی نه نصیحتی مثل بقیه پدر بزرگها و بزرگترها. جوری به آدم نصیحت می کردند که آدم اصلا احساس نمی کرد. وقتی آدم شب می رفت و رویش فکر می کرد، می فهمید امام دارند راه را به ما نشان می دهند.[6]
ما را به گذشت دعوت می کردند
در خانه امام، کمتر اختلافی پیش می آمد. اگر هم موردی بود سعی می کردیم که آقا متوجه نشوند و این مسئله باعث ناراحتی ایشان نشود. ولی اگر متوجه می شدند، ما را به صبر، گذشت و سازش دعوت می کردند و کوچکترین دخالتی در زندگی فرزندانشان نمی کردند.[7]
توجهشان به خانواده بود
امام در تمام طول شبانه روز حتی یک دقیقه وقت تلف شده و بدون برنامه از قبل تعیین شده نداشتند. ایشان با توجه به شرایط سنی و میزان فعالیتی که داشتند باز هم ساعات خاصی را در سه نوبت (هر کدام بین نیم تا یک ساعت) به اهل منزل اختصاص داده بودند که هر کدام از ما که مایل بودیم خدمت ایشان می رسیدیم و مسائلمان را مطرح می کردیم. اما در این ساعات معمولا، از لحاظ فکری و روحی توجهشان به خانواده بود، هر سوالی می کردیم بدون جواب نمی گذاشتند. حتی هیچگاه خودشان ابتدا مسائل را مطرح نمی کردند و می خواستند که از این وقت، اعضای خانواده استفاده کرده و بر حسب ضرورت مسائلشان را عنوان کنند. اگر سؤالی را به دلیل کمبود وقت پاسخ نمی دادند، حتما در خاطرشان بود که در فرصت مناسب دیگری پاسخ دهند.[8]
بدون آنکه بگویند به آشپزخانه می رفتند

امام برای اولادشان احترام خاصی قایل بودند و بسیار خوشرو و با متانت با آنها رفتار می کردند. گاهی اوقات امام بدون آنکه چیزی به ما بگویند به بهانه ای به آشپزخانه می رفتند و برای ما چای می ریختند. البته ما از این رفتار ایشان احساس شرمندگی می کردیم. ولی امام با این کارها کمال مهمان نوازی و در حقیقت بهترین رفتار را نسبت به فرزندان خود نشان می دادند. [9]

معامله مقام معظم رهبری با خدا به خاطر پدر

مقام معظم رهبری زمینه توفیقشان را بخاطر یک کار نیک به پدرش می داند و در این زمینه می فرماید:

بد نیست من مطلبی را از خودم برای شما نقل کنم . بنده اگر در زندگی خود در هر زمینه توفیقاتی داشته ام ، وقتی محاسبه می کنم ، به نظرم می رسد که این توفیقات باید از یک کار نیکی که من به یکی از والدینم کرده ام ، باشد.

مرحوم پدرم در سنین پیری ، تقریبا بیست و چند سال قبل از فوتش (که مرد هفتاد ساله بود) به بیماری آب چشم ، که انسان نابینا می شود، دچار شد. بنده آن وقت در قم بودم . تدریجا در نامه هایی که ایشان برای ما می نوشت ، این روشن شد که ایشان چشمش درست نمی بیند. من به مشهد آمدم و دیدم چشم ایشان محتاج دکتر است .

قدری به دکتر مراجعه کردم و بعد برای تحصیل به قم برگشتم ، چون من از قبل ساکن قم بودم ، باز ایام تعطیل شد و من مجددا به مشهد رفتم و کمی به ایشان رسیدگی کردم و دوباره برای تحصیلات به قم برگشتم .

خدمت دلاک به پدر و ملاقات با امام زمان عج / داستان

عالم ثقه ((شیخ باقر کاظمى )) مجاور نجف اشرف از شخص صادقى که دلاک بود نقل کرد که او گفت : مرا پدر پیرى بود که در خدمتگذارى او کوتاهى نمى کردم ، حتى براى او آب در مستراح حاضر مى کردم و مى ایستادم تا بیرون بیاید؛ و همیشه مواظب خدمت او بودم مگر شب چهارشنبه که به مسجد سهله مى رفتم ، تا امام زمان علیه السلام را ببینم . شب چهارشنبه آخرى براى من میسر نشد مگر نزدیک مغرب ، پس تنها و شبانه راه افتادم .

دانلود بیش از 10 کتاب با موضوع حضرت زینب سلام الله علیها

 

دانستنی های حضرت زینب و حضرت رقیه سلام الله علیهما

دانستنیهای حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) مشخصات کتاب: سرشناسه: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،1387 عنوان و نام پدیدآور: دانستنیهای حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان /تالیف : علی غزالی اصفهانی مشخصات نشر:اصفهان: مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه ...

سبک زندگی حسینی /کمک به ازدواج جوانان

سبک زندگی حسینی

متاسفانه ازدواج جوانان مورد غفلت مردم و مسئولین قرار گرفته و کسی حاضر نیست در این امر مهم دست به جیب شده و مشکل اقتصادی جوانان را بر طرف کند.

به عنوان مثال توسط دولتمردان خدوم! در اقدامی انقلابی و خدا پسندانه!!!!! مبلغ وام ازدواج برای جوانان 3 ملیون(البته خوشیختانه به تازگی 10 ملیون) و مبلغ وام خرید اتومبیل 25 ملیون تعیین شده است.

ببینید چقدر زیاد است فاصله ما با کسی که سنگش را به سینه می زنیم.

امام حسین علیه‌السلام نسبت به ازدواج ام کلثوم دختر حضرت زینب علیهاالسلام اظهار داشت:
«تمام جمعیت حاضر در مسجد گواه باشید. که من دختر خواهرم، ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر را به عقد پسر عموی او قاسم بن محمد بن جعفر در آوردم، و مهریه او را چهار صد و هشتاد درهم قرار دادم و زمین خودم در منطقه عقیق که در آمد کشاورزی سال آن هشت هزار دینار است برای بی نیازی و کمک هزینه زندگی، به این دو زوج جوان بخشیدم که بی نیاز باشند. انشاءالله»

متن عربی:

فَاشهَدوا جَمیعا أنّی قَد زَوَّجتُ امَّ کُلثومٍ بِنتَ عَبدِ اللّهِ بنِ جَعفَرٍ مَنِ ابنِ عَمِّهَا القاسِمِ بنِ مُحَمَّدِ بنِ جَعفَرٍ، عَلى أربَعِمِئَةٍ وثَمانینَ دِرهَما، وقَد نَحَلتُها ضَیعَتی بِالمَدینَةِ أو قالَ أرضی بِالعَقیقِ و إنَّ غَلَّتَها فِی السَّنَةِ ثَمانِیَةُ آلافِ دینارٍ، فَفیها لَهُما غِنىً إن شاءَ اللّهُ.

منبع:

دانش نامه امام حسین (ع) بر پایه قرآن و حدیث، ج‏3، ص:42  به نقل از المناقب لابن شهرآشوب: ج 4 ص 38، بحار الأنوار: ج 44 ص 207 ح 4.

گربه ای که شهید مطهری پیگیر حالش بود!

 شهید مطهری با هفت فرزند، تا پنجاه سالگی وسیله نقلیه نداشتند. وقتی ماشین خریدند طبعا ظرفیت آن باید به نحوی بود که برای یک خانواده پرجمعیت به همراه راننده مناسب باشد،  چون ایشان رانندگی نمی دانستند. آقای کریمی که رانندگی استاد را در آن زمان به عهده گرفت خاطرات جالبی از شش سال همراهی شهید مطهری دارد. از جمله می گوید:

 یک بار ایشان مرا در دانشکده صدا زده و گفتند: ببین چرا این گربه در زیر پله کتابخانه دانشکده مدام سر و صدا می‌کند. من رفتم ببینم قضیه از چه قرار است. دیدم گربه زبان بسته، کور است. مساله را به استاد گفتم.
ایشان آن موقع پانزده ریال به من دادند تا برای  گربه مقداری جگر سفید بخرم. بعد از این که گربه سیر شد دیگر سر و صدایی نکرد. .
 اتفاقا آن گربه فردا دوباره آمده بود که جگر سفید بخورد! بازهم برایش جگر سفید آوردیم. چند روز که گذشت و ما به گربه غذا دادیم، دیدیم کم کم بینایی اش را هم به دست آورد. معلوم بود به جهت گرسنگی این قدر ضعیف شده بود. توجه و پیگیری استاد نسبت به حال یک گربه با آنهمه اشتغالات برای من بسیار جالب و پند آموز بود.

 عکس بالا پس از عبور از جاده خاکی، در ده شهرستانک در تابستان پنجاه و هفت گرفته شده است.

منبع: پاتوق بچه شیعه ها

کسی که هرگز نمی میرد

حضرت امیرالمؤمنین علی ‏علیه ‏السلام:

لَمْ یَمُتْ مَنْ تَرَکَ اَفْعالاً یُقْتَدى بِهِ مِنَ الْخَیْرِ.

کسى که کارهاى شایسته‎‏اى از خود به یادگار گذارد که دیگران از او پیروى کنند، هرگز نمرده است (بلکه زنده جاوید است)

کنزالفوائد، ج 1، ص 349.

سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز

مرده آنست که نامش به نکویى نبرند

خسارت قضا شدن نماز صبح

مرحوم آیت‌الله حاج شیخ حسنعلی اصفهانی ره معروف به نخودکی در وصیت خود به فرزندش می‌گوید:

«اگر آدمی چهل روز به ریاضت و عبادت بپردازد، ولی یک بار نماز صبح از او فوت شود، نتیجه آن چهل روز عبادت بی‌ارزش و نابود خواهد شد، بدان که در تمام عمر خود، تنها یک روز، نماز صبحم قضا شد، پسر بچه ای داشتم شب آن روز از دست رفت. سحرگاه، مرا گفتند که این رنج فقدان را به علت فوت نماز صبح، مستحق شده ای. اینک اگر شبی، تهجدم ترک گردد، صبح آن شب، انتظار بلایی می کشم»

 اما نمازی که این قدر اهمیت دارد و چنین آثاری دارد چرا برخی افراد با اینکه دیگر نمازهایشان را مرتب می‌خوانند نماز صبح‌شان قضا می‌شود و نسب به قضاشدن آن نگرانی ندارند؟

رد امانت واجب است ولو به یک یهودی / دو داستان بسیار آموزنده درباره حق الناس

در کتاب دارالسلام عراقی از سید جلیل القدر سید هاشم نجفی (یا بحرانی) که معروف به سید خارکن (حطاب) بود، (زیرا که امر معاش آن سید جلیل، غالبا به خارکنی و هیزم فروشی می گذشت) نقل می کند: (و بعضی آن جناب را سید تبری نیز می گفته اند) چون روزی در کشتی بوده است ناگاه باد مخالف می وزد. سید تبر هیزم کنی خود را به جانب هوای مخالف نموده و امر به آرامش می کند، هوای مخالف به اذن خدای متعال، موافق شد.

این سید همان کسی است که نادرشاه به او گفت شما خیلی همت کرده اید،که از دنیا گذشته اید. سید فرمود: بلکه نادر همت کرده است زیرا از آخرت و دار باقی گذشته است.

هنگامی که سید در نجف اشرف بود. کیسه پول یک زائر غریب را مرد جیب بری دزدید، زائر پریشان و حیران شکایت خود را به امیرالمؤمنین علیه السلام نمود.

۱ ۲
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام:
الذُّنوبُ الدّاءُ، و الدَّواءُ الاستغِفارُ، و الشِّفاءُ أن لا تَعودَ.
گناهان بیماری‎اند و دارو استغفار است و شفایش به این است که به گناه باز نگردند.
با توجه به حدیث شریف بیماری جامعه ما و افراد آن گناه است و بدترین بیماری آن است که صاحب آن از وجودش مطلع نباشد یا آنرا بیماری نداند.
سعی بنده این است که به عنوان یک طلبه علوم دینی به انجام وظیفه در جبهه جهاد جنگ نرم به معرفی مصادیق، ریشه ها و علل بروز گناهان، آثار و عواقب دنیوی و اخروی، معرفی راه های پیشگیری و درمان گناه بپردازم.
در ضمن محوریت با بحثهای گناهان شایع و مبتلی به است.
باشد که مرضی رضای پروردگار متعال و باعث خشنودی مولایمان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف واقع شود.
موضوعات
پیوندها

طراح و مدیر سایت:سید محمد علوی زاده

کپی برداری از مطالب با ذکر منبع و افزودن لینکش سایت باعث امتنان و مسرت است و بدون آن بلامانع.