شخصى سوار بر اسب به نهرى رسید که آب کمى داشت و اسب مىتوانست به راحتى از آب عبور کند لکن اسب ایستاد. صاحب اسب هرچه افسار حیوان را کشید، اسب جلو نرفت، به پشت او کوبید باز هم اسب نرفت. مرد حکیمى که این صحنه را مشاهده مىکردبه او گفت: آب را گل آلود کن، اسب از نهر رد مىشود. او آب را گل کرد، اسب حرکت کرد و از نهر گذشت. صاحب اسب، حکمت این کار را پرسید، مرد حکیم گفت: آب که تمیز است، اسب خود را در آب مىبیند و حاضر نمىشود پا روى خود بگذارد، لذا حرکت نمىکند.
انسانهایى هم که خود را ببینند (مقام خود، منافع خود، قبیله خود، حزب خود و...) حاضر نمىشوند پا روى آن بگذارند، لذا حرکت و تکاملى ندارند.
تمثیلات حاج آقا قرائتی
- چهارشنبه ۹ دی ۹۴
- ۲۱:۵۳
- ۱۰۰۶
- ۱